بالا بالا
نویسه گردانی:
BALA BALA
بالا بالا. (ق مرکب ) بسیار بالا. در تداول عام ، بالاترین قسمت از صدر مجلس : فلان بالابالاها می نشیند؛صدر مجلس می گزیند. || طبقات برتر. خواص . مقابل زیردستان و فرودستان . || بی اطلاع و بی توسط دیگری . گویند: فلان بالابالا کار خود را انجام داد، یعنی بدون اطلاع و کمک کسی که با او در آن کار دخیل بود. (فرهنگ نظام ). اما گفته ٔ فرهنگ نظام با معنی دوم متناسب تر است . || محیلانه . بطور خدعه . (ناظم الاطباء). اما این معنی جای دیگر دیده نشد.
واژه های همانند
۱۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
بالابالا. (اِخ ) نام آبادیی در کنار رودخانه ٔ شاهرود بین لوشان و منجیل بر سر راه قزوین به رشت .
قد و بالا.[ ق َ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) قامت : ترا به سروین بالا قیاس نتوان کردکه سرو را قد و بالا بذان تو ماند. دقیقی .شیوه و ناز تو شی...
خانه ٔ بالا. [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمت منحنی کمان مابین محل دست و سر بالایی کمان . (از ناظم الاطباء). || خانه ٔ بالایی...
خمه ٔ بالا. [ خ ُ م ِ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد.دارای 755 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات ...
ته و بالا. [ ت َ هَُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) به معنی زیروزبر باشد که تحت و فوق است . (برهان ) (از انجمن آرا)(از آنندراج ) (از ناظم الاطباء)...
میان لو بالا. (اِخ ) دهی است از دهستان جیرستان بخش باجگیران شهرستان قوچان ، واقع در 42هزارگزی شمال باختری باجگیران با 321 تن سکنه . آب آن ...
بالاقلعه ٔ بالا. [ ق َ ع َی ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش جالق که بر کنار راه فرعی جالق به سراوان واقع است . ناحیه ایست کوهستانی و گرمسیر و دا...
زاویه ٔ بالا. [ ی َ ی ِ ] (اِخ ) قسمت بالای ده زاویه (از دهستان چالدران ماکو) است ، و فاصله ٔ آن تا زاویه ٔ پائین 1500 گز است . (از فرهنگ جغرا...
صحنه ٔ بالا. [ ص َ ن َ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان آتابای بخش آق قلعه شهرستان گنبدقابوس 9هزارگزی جنوب باختری پهلوی دژدشت ، معتدل ، مرطوب ، م...
بالا تالار پشت . [ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان علی آباد بخش مرکزی شهرستان قائم شهر که در 4 هزار و پانصدگزی جنوب قائم شهر بر کنار شوسه و را...