بالع
نویسه گردانی:
BALʽ
بالع. [ ل ِ ] (ع ص ) اسم فاعل از بلع. فروبرنده از حلق . بلع کننده . اوبارنده . || (اِخ ) نام یکی از دو ستاره ٔ سعد بُلَع. نام ستاره ٔ روشن تر از دو ستاره ٔ سعد بلع.
واژه های همانند
۴۶۲ مورد، زمان جستجو: ۱.۷۲ ثانیه
دزگ بالا. [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند واقع در 10هزارگزی جنوب شرقی بیرجند. آب آن از قنات و راه آن ما...
دست بالا. [ دَ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، ق مرکب ) حد اکثر. حداعلی . فوق . مقابل دست کم . (یادداشت مرحوم دهخدا).- دست بالا را گرفتن ؛ به حد اکثر ف...
خلج بالا. [ خ َ ل َ ج ِ] (اِخ ) دهی است جز دهستان سربند پایین بخش سربند شهرستان اراک . دارای 203 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات و محصول ...
حصار بالا. [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان ریگان بخش گرمسار شهرستان دماوند. واقع در هشت هزارگزی جنوب دماوند و یک هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ ت...
حصار بالا. [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهنام عرب بخش ورامین شهرستان تهران . واقع در 14هزارگزی جنوب خاور ورامین سر راه نیمه شوسه ٔ جو...
حصار بالا. [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بزینه رود بخش قیدارشهرستان زنجان . واقع در 45هزارگزی جنوب باختری قیدار، سر راه مالرو عمومی . ناح...
خباز بالا. [ خ َب ْ با زِ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان هنزا بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت ، واقع در 25 هزارگزی شمال باختری ساردوئیه و 5 هزا...
خمه ٔ بالا. [ خ ُ م ِ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد.دارای 755 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات ...
ته و بالا. [ ت َ هَُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) به معنی زیروزبر باشد که تحت و فوق است . (برهان ) (از انجمن آرا)(از آنندراج ) (از ناظم الاطباء)...
بیرک بالا. [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان خرق بخش حومه ٔ شهرستان قوچان است و 408 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).