اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بالع

نویسه گردانی: BALʽ
بالع. [ ل ِ ] (ع ص ) اسم فاعل از بلع. فروبرنده از حلق . بلع کننده . اوبارنده . || (اِخ ) نام یکی از دو ستاره ٔ سعد بُلَع. نام ستاره ٔ روشن تر از دو ستاره ٔ سعد بلع.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۶ ثانیه
بوان بالا. [ ب َ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون است و 340 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ...
ترکه بالا. [ ت َ ک ِ ] (اِخ ) ده مخروبه ای از بخش حومه ٔ شهرستان نایین است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
پیوند بالا. [ وَ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. واقع در 64 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. جلگه . معتدل . دارای 42...
پهوند بالا. [ پ َ وَ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیمچه بخش گتوند شهرستان شوشتر، واقع در 13 هزارگزی باختری گتوند، در شمال خاوری راه شوسه ٔ دزفو...
بالا نشسته . [ ن ِ ش َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) آنکه در جای بالا قرار گرفته باشد. نشسته در مقام برتر. || برتر. مقدم . پیش .
بالا نشینی . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل بالانشین . صدرنشینی . جای گزینی در بالا. مقام کردن در فوق . در صدرجای نشستن از مجلس . تصدر. (منتهی الارب...
بالا ولایت . [ وَ ی َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش حومه ٔ شهرستان کاشمر واقع در جنوب کوه سرخ شمال دهستان مرکزی که از 15 آبادی تشکیل ...
بالا ولایت . [ وَ ی َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای پنجگانه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه است . این دهستان از 29 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل...
بالا گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بلند کردن . بر روی دست گرفتن . (ناظم الاطباء). بر بردن . || برداشتن . (آنندراج ). بیکسو زدن . برگرفتن . با...
بالا دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) از قرای کرمانشاهان ، میان دربند و زیردربند و بالادربند مجموعاً از شمال به کردستان و از مغرب به قصر شیرین و زهاب و...
« قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۴۷ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.