بانو
نویسه گردانی:
BANW
بانو. (اِخ ) شهرکی است به ناحیت پارس از حدود گور،بسیارنعمت و آبادان و آبهای روان . (حدود العالم ).
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
بانو. (اِ) ۞ رئیسه . و گمان میکنم از بان بمعنی حارس و حافظ و دارنده و امثال آن است و «واو» علامت شفقت یا تأنیث یا تصغیر است . (یادداشت ...
بانو. (اِخ )ظاهراً نام جده ٔ خلف بن احمد بود که او را بدین نام خوانده اند. و این خلف نبیره ٔ دختر عمروبن لیث بود به روایت ابن اثیر، هرچند ب...
بانو. (اِخ ) اختصاصاً لقب فرشته ٔ موکل آب ، اناهیدبوده است . (از یشتهای پورداود، مقدمه ٔ ناهیدیشت ).
بانو. (اِخ ) نام خواهر هارون الرشید که چون بیمار شد و جبرئیل طبیب او را معالجه میکرد و نتیجه نمی داد ماسویه را احضار کردند و او چون در حضور ه...
بانو. (اِخ ) دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد که در5 هزارگزی جنوب باختری سردشت و 4 هزارگزی جنوب راه بیوران به سردشت ...
از واژگان پارسی باستان و برگرفته از عنوان "رایت آ با آنو" به معنی " پرتو ایزدی... یا برکت پروردگار" بوده است. بتدریج
"آبا آنو" به "بانو" تبدیل ...
بانو: در سنسکریت: بهانو bhAnu (بسیار درخشان)؛ در اوستایی: بانو bAnu؛ در سغدی: bAman؛ در پهلوی: بانوک و بانوگ bânuk/g با همان معنی سنسکریت: بسیار درخشا...
مه بانو. [ م ِه ْ ] (اِ مرکب )بانوی بانوان . سرور بانوان . بزرگ زنان : که او بود مه بانوی پهلوان ستوده زنی بود روشن روان .فردوسی .
مه بانو
آی در زبان ترکی به معنی ماه است.
آی بانو یعنی مه بانو
یا در زبان ترکی آی خانم هم میگویند.
شش بانو. [ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) شش بانوی پیر. ماه و پنج سیاره ؛ یعنی عطارد و زهره و مریخ و مشتری و زحل . (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ).