گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بای نویسه گردانی: BAY بای . (اِ) باختن . (از فرهنگ نظام ). و رجوع به ترکیب بای دادن شود. ۞ - بای دادن ؛ باختن . از دست دادن . بر باد دادن : لیلی ز عشوه های تو دل بای داده است شیرین ز جلوه های تو خاطرنگاره ای .حاذق گیلانی (از فرهنگ نظام ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی بای خاتون بای خاتون . (اِخ ) از کنیزکان متوکل عباسی بود که فرزندی به نام عباس از او بدنیا آمد. (از تاریخ الخلفاء ص 186). بای خاتون بای خاتون . (اِخ ) از محدثان بود و در حدود 775 هَ . ق . بدنیا آمد. پس از اکمال تحصیلات از طرف ابوالعباس بن العز و ناصرالدین بن داودبن حمزه وج... بای ایندر بای ایندر. [ دُ ] (اِخ ) طایفه ای از طوایف ترکمن ایران . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 103). و در حدود گرگان سکونت دارند. و رجوع به بایندر شود. بای بابان بای بابان . (اِخ ) نام محلتی بوده است در پایین مرو که آن را بابان نیز خوانده اند و منسوب به آن بابانی است . (از معجم البلدان ). علی بای اول علی بای اول . [ ع َ ی ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی ترکی ،مکنّی به ابوالحسن . بای (امیر) تونس . وی در سال 1124 هَ . ق . در تونس متولد ش... علی بای دوم علی بای دوم . [ ع َ ی ِ دُ وُ ] (اِخ ) ابن حسین بن محمودبن محمدرشید، مکنّی به ابوالحسن . بای (امیر) تونس . وی در سال 1233 هَ .ق . در تونس متو... کلاته ابراهیم بای کلاته ابراهیم بای . [ ک َ ت ِ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد. محلی جلگه و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی... بعی بعی . [ ب َع ْی ْ ](ع مص ) بعو. رجوع به بعو شود. || بعی الغنم ؛ آوای گوسفند. (دزی ج 1 ص 100). رجوع به بعبع شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود