اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بت

نویسه گردانی: BT
بت . [ ب َ ] (اِ) مرغابی و معرب آن بط است . (هفت قلزم ) (انجمن آرای ناصری ) (برهان قاطع) (آنندراج ). جوالیقی در ذیل بط آرد:
بط پرنده ٔ معروف به قول ابن جنی بمناسبت صدایش بدین نام خوانده شده و صاحب کتاب الالفاظ الفارسیه آنرا معرب بت پنداشته است :
یکی رود کز سیم گفتی مگر
ببسته است گردون زمین را کمر
ز هر سو بی اندازه در وی بجوش
بتان پرندین پر دله پوش .

اسدی .


- خربت ؛ بت بزرگ را گویند که غاز باشد و آنرا خربته نیز گفته اند. (انجمن آرای ناصری ) :
تاک را دیدم آبستن چون داهان
شکمش خاسته همچو دم روباهان
باز رز را گفت ای دختر بی عصمت ۞
این شکم چیست چو پشت و شکم خربت .

منوچهری .


و رجوع به خربت شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
دارا و بت زرین . [ وُ ب ُ ت ِ زَرْ ری ] (اِخ ) نام کتابی از ایرانیان قدیم بوده که به عربی ترجمه شده است و ابن الندیم در ص 424 فهرست خوی...
بط. [ ب َ ] (ع اِ) علامت اختصاری بجای باطل نویسند. (ناظم الاطباء). رمز باطل است . (یادداشت مؤلف ).
بط. [ ب َ / ب َطط ] (اِ) بت ۞ . در عربی مرغابی را گویند. (برهان ). مرغابی . (ناظم الاطباء). جانور معروف و این معرب است . (غیاث ) (آنندراج ). جا...
بط. [ ب َطط ] (اِخ ) دهی است در راه دقوقا. (منتهی الارب ). دهی است در راه دقوق . (ناظم الاطباء).
بط. [ ب َطط ] (ع مص ) ۞ شکافتن ریش و جراحت . (زوزنی ). کفانیدن ریش را. (منتهی الارب ). نشتر زدن قرحه را. شکافتن جراحت . (مؤید الفضلاء). شک...
بطء. [ ب ُطْءْ ] (ع مص ) بطاء. درنگ کردن و آهستگی نمودن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ضد اسراع . (از اقرب الموارد).
بطء. [ ب ُطْءْ ] (ع اِ) بُطوع . درنگی وآهستگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || و قولهم لم افعله بطاً یا هذا و بُطآی ؛ یعنی نکرد...
خون بط. [ ن ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خون جام . کنایه از شراب . (از انجمن آرای ناصری ). شراب لعلی . (از آنندراج ) (برهان قاطع) (ناظم ا...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.