اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بثر

نویسه گردانی: BṮR
بثر. [ ب َ ] (ع اِ) چیزی از تن برجسته . (تاج المصادر بیهقی ). آبله ریزه که براندام برآید. (آنندراج ) (منتهی الارب ). هرچه از تن واندام مردم بیرون آید چون ارزن . (زمخشری ). جوش . هرچه برجهد از اندام مردم چون خردک و غیر آن . (مهذب الاسماء). آبله ٔ خرد یا دانه ٔ سرخ یا زرد که از جوشش خون بر اندام پدید آید. (غیاث اللغات ) ۞ . خراج خرد. بثرة یکی آن . ج ، بثور. (از اقرب الموارد) : ششم از بثرها که بر وی [ زفان ] پدید آید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || بسیار. || اندک (از اضداد است ). || زمینی است سنگلاخ سپید. بثره . (منتهی الارب ). زمینی است که سنگهای آن مانند سنگلاخ سوخته است اما سپیدرنگ . (از اقرب الموارد). || ریگ چسبیده به زمین که چون آن را کنند آب پیدا گردد. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
بسر دویدن . [ ب ِ س َ دَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از دویدن به کمال سرعت و مبالغه کردن در آن . (از آنندراج ). به سرعت دویدن . || بعضی از محققی...
توشه ٔ بصر. [ ش َ / ش ِ ی ِ ب َ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از گرانجان و دشمن است . (انجمن آرا).
بسر و دیده . [ ب ِ س َ رُ دی دَ / دِ ] (ترکیب عطفی ، ق مرکب ) رجوع به بسر و چشم شود : بسر و دیده آمدی پیشت (کذا)دیده بر پای خواجه مالیدی . ...
بصر افتادن . [ ب َ ص َ اُ دَ ](مص مرکب )... برکسی ؛ چشم افتادن بر او : لاجرم چون بریکی افتد بصرآن یکی باشد دو ناید در نظر. مولوی .و رجوع به ...
بسر رساندن . [ ب ِ س َ رِ دَ ] (مص مرکب )انتها دادن . پایان دادن . رجوع به انتها دادن شود.
بسر درآمدن . [ ب ِ س َ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) پیش پا خوردن . (آنندراج ). بزمین افتادن . تعثر.(منتهی الارب ). عاثر. عثار. (تاج المصادر بیهقی ). با...
بسر پیچیدن . [ ب ِ س َ دَ ] (مص مرکب ) الحاح و سماجت کردن . (غیاث ) (آنندراج ). || نام داوست از کشتی . (غیاث ). نام فنی است از کشتی . (آنندرا...
مندیل بسر. [ م َ ب ِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گاودول است که در بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع است و 107 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائ...
بسر درآوردن . [ ب ِ س َ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) خوار و هلاک گردانیدن . تعثیر. (منتهی الارب ). اعثار. (منتهی الارب ).
بسر درآمدگی . [ ب ِ س َ دَ م َدَ ] (حامص مرکب ) سقوط و لغزش . (ناظم الاطباء). عمل بسر درآمدن . با سر زمین خوردن . (فرهنگ فارسی معین ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۰ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.