بجد
نویسه گردانی:
BJD
بجد. [ ب َ ] (ع اِ) جماعت از مردم . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). جماعتی از ناس . (از اقرب الموارد). || از اسبان یکصد و زائد از آن . (منتهی الارب ). یکصد و زیاده از سواران . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
بجد. [ ب َج ْ ج ِ ] (اِخ ) نام موضعی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بجد. [ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهاباد بیرجند، 12 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. سکنه ٔ آن 108 تن ، آب از قنات . محصول آن غلات است . (از فرهنگ ...
بجد. [ ب ِ ج ِدد ] (ق مرکب ) (از: ب + جد) جداً. حقیقةً. مؤکداً. لزوماً. سریعاً. با ابرام و با کوشش و جد و جهد. (ناظم الاطباء) : عاشقم بر قهر و ...