اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بجد

نویسه گردانی: BJD
بجد. [ ب ِ ج ِدد ] (ق مرکب ) (از: ب + جد) جداً. حقیقةً. مؤکداً. لزوماً. سریعاً. با ابرام و با کوشش و جد و جهد. (ناظم الاطباء) :
عاشقم بر قهر و لطف او بجد
ای عجب من عاشق این هر دو ضد.

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
بجد. [ ب َ ] (ع اِ) جماعت از مردم . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). جماعتی از ناس . (از اقرب الموارد). || از اسبان یکصد و زائد از آ...
بجد. [ ب َج ْ ج ِ ] (اِخ ) نام موضعی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بجد. [ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهاباد بیرجند، 12 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. سکنه ٔ آن 108 تن ، آب از قنات . محصول آن غلات است . (از فرهنگ ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.