بح
نویسه گردانی:
BḤ
بح . [ ب ُح ح ] (ع اِ) ج ِ اَبح ّ. (منتهی الارب ). ج ِ ابح به معنی دینار و تیر قمار. (آنندراج ). و رجوع به ابح شود.
واژه های همانند
۴۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۱ ثانیه
{اصطلاح} در رفتن، فرار کردن، فلنگ را بستن
پارسی جایگزین اینهاست:
وَرجیتا varjitã (سنسکریت: وَرجیتَ varjita)
وَرجیا varjiã (سنسکریت: وَرجیَ varjya)
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
باش به باش. (زبان مازنی)، برابر، هم نیرو، هم وزن.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
تجاوز جنسی همراه با خشونت
به ضم هر دو "گ" = جا به جا
تون در لهجه پارسی غور ،به معنی کون میدهد ، تون به تون ، یا ،تون به تون کردن ،دو کس را در مقابل یک دیگر قراردادن در بین دو فرد جنگجال ساختن . یا دو فرد...