بخت
نویسه گردانی:
BḴT
بخت . [ ب َ ] (معرب ، اِ) حظ. (نصاب الصبیان ) فارسی معرب است . (از اقرب الموارد). این کلمه را عرب از فارسیان گرفته است به معنای جد و حظ است . (از المزهر سیوطی ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۵ ثانیه
بخت .[ ب َ ] (اِ) بخش . قسمت . بهره . (ناظم الاطباء). و در اصل بخش بوده شین معجمه را بدل به تا کرده اند. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). حصه...
بخت . [ ب َ ] (اِ) نام جانورکی است شبیه به ملخ . (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی ). جانوری بود شبیه به ملخ . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). جانو...
بخت . [ب َ ] (ع مص ) زدن کسی را. (آنندراج ) (منتهی الارب ).
بخت . [ ب ُ ] (اِ) پسر. (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ نظام ). || بنده . (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). و بختیشوع بمعنی بنده ٔ عیسی . (فرهنگ رشی...
بخت . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بختی . (ناظم الاطباء). نوعی شتر. شتر خراسانی . و این کلمه از فارسی گرفته شده است . (المزهر سیوطی ). و برخی نیز آن ر...
بخت . [ ب ُ ] (اِخ ) نام پادشاهی جبار که پدر او نصر بود و بیت المقدس را ویران ساخت . نام پادشاهی ظالم که بیت المقدس را خراب کرد. (برهان قا...
بخت ور. [ ب َ وَ ] (ص مرکب ) (از: بخت + ور) بختیار. دولتمند. بختاور. (آنندراج ) ۞ . صاحب بخت . (برهان قاطع). مقبل . (ناظم الاطباء). مُطعم . (من...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خرم بخت .[ خ ُرْ رَ ب َ ] (اِخ ) نام یکی از پادشاهان تیموری است در دهلی هندوستان . رجوع بقاموس الاعلام ترکی شود.
خوش بخت . [ خوَش ْ / خُش ْ ب َ ] (ص مرکب ) سعید. بختور. نیک روز. نیک اختر. مرزوق . بختیار. خوش طالع. مقابل بدبخت . دولت یار. خوش اقبال . مسعود. بلند...