اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بذء

نویسه گردانی: BḎʼ
بذء. [ ب َذْءْ ] (ع مص ) ناخوش دیدن حال کسی را و کراهیت داشتن از آن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || حقیر پنداشتن کسی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || نکوهیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) ۞ . || بد و زشت گفتار گردیدن . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || حقیر شدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) ۞ .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
جز و بز کردن . [ ج ِزْ زُ ب ِزز ک َ دَ ] (مص مرکب ) بزاری خواهش کردن . (یادداشت مؤلف ).
ریش بز خالدار. [ ب ُ زِ ] (اِ مرکب ) شنگ . الاله شنگ . اذناب الخیل . لحیةالتیس . ریش بز. (یادداشت مؤلف ).
پای بز آکندن . [ ی ِ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سحر باشد برای جلب کسی . (سروری ) : مرا در کویت ای شمع نکوئی فلک پای بز آکنده ست گوئی . نظامی (از...
پای بز افکندن . [ ی ِ ب ُ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بیطاقت و بی آرام شدن و سحر کردن باشد چه گویند که قصابان افسونی خوانند و بر پای ب...
افدرا درختچه‌ای است که انواعی از آن در اغلب مناطق خشک و نیمه‌خشک ایران می‌روید و با نامهای محلی مختلفی شناخته می‌شود. از جمله در کرج «ارمک»، در آذربای...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.