اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بر زدن

نویسه گردانی: BR ZDN
بر زدن . [ ب ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) ۞ در اوراق قمار، پس و پیش کردن ورق ها تا دغلی و تقلب در آن نباشد. زیرو روی کردن اوراق قمار تا نباید حریف دغلبازی آنرا بسود خود مرتب کرده باشد. زیرو زبر کردن اوراق بازی تا اگر حریفان دغل پشت هم اندازی کرده باشند باطل گردد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به بُر شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۱ ثانیه
چنگ بر دل زدن . [ چ َ ب َ دِ زَ دَ ] (مص مرکب ) مثل ناخن بر دل زدن . (آنندراج ) : بلبل خوش خوان چو بر آهنگ زدبر دل مستان چمن چنگ زد. یحیی...
پا بر زمین زدن . [ ب َ زَ زَ دَ] (مص مرکب ) پا بزمین کوفتن به ناشکیبائی یا خشم .
داغ بر یخ زدن . [ ب َ ی َ زَ دَ ] (مص مرکب ) آزار بشخصی رسانیدن که او متأذی نشود. (غیاث ).
رنگ بر آب زدن . [ رَ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) رنگ بر آب ریختن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). منصوبه برانگیختن . (آنندراج ). منصوبه ٔ تازه برانگیخت...
سنگ بر سبو زدن . [ س َ ب َ س َزَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از توبه کردن از شراب خوردن و عیش منغص کردن و شدن . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص ...
سر بر زمین زدن . [ س َ ب َ زَ زَ دَ ] (مص مرکب ) سجده کردن . (آنندراج ).
سنگ بر طاس زدن . [ س َ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از توبه کردن از شراب خوردن . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 100) : سیه پوش چترش چو عباس...
خشت بر دریا زدن . [ خ ِ ب َ دَرْ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از کار بیهوده کردن است . (یادداشت بخط مؤلف ). نظیر: نقش برآب زدن ، وسمه بر ابروی ...
خنجر بر فسن زدن . [ خ َ ج َ ب َ ف َ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تیز کردن خنجر را. (آنندراج ).
جام بر سنگ زدن . [ ب َ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از توبه کردن و گذشتن از شراب باشد. (برهان ). توبه کردن از شراب و شکستن جام . (ناظم ال...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۷ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.