بر وی
نویسه گردانی:
BR WY
بر وی . [ ب َ وَ / وِ ] (حرف اضافه + ضمیر) (از: بر + ضمیر وی ) بر او. (ناظم الاطباء). برو. رجوع به وی شود.
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
بروی . [ ب َ / ب ُ ] (اِ) ابروی . ابرو. برو. حاجب . و رجوع به برو و ابرو شود : سوی حجره ٔ خویش رفت آرزوی ز مهمان بیگانه پرچین بروی . فردوسی .هم...
روی بروی . [ ب ِ ] (ق مرکب ) روباروی . روبرو. مقابل . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
ابن بروی . [ اِ ن ُ ب َ رَ ] (اِخ ) ابومنصور محمدبن محمدبن محمدبن سعدبن عبداﷲ (517-567 هَ .ق .). فقیه شافعی . اصلاً از مردم خراسان . مولد او ط...