اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بسر

نویسه گردانی: BSR
بسر. [ ب َ ] (ع مص ) خراشیدن سر ریش را پیش از نضج ۞ . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بسر قرحه ؛ باز کردن پوست را از ریش پیش از بهبود یافتن پس چرک بهم رسانیدن . (از اقرب الموارد). کاویدن دملی نه بهنگام . (تاج المصادر بیهقی ). || شتابی کردن و پیش از وقت گرفتن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). اعجال . (اقرب الموارد) ۞ || غلبه نمودن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). مقهور ساختن . (از متن اللغة). || ترش روی گردیدن . قوله تعالی : عبس و بسر ۞ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گشنی کردن نر پیش از رغبت ماده . (آنندراج ). جهیدن شتر نر بر شتر ماده پیش از خواهش آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گشنی کردن فحل نه بهنگام . (تاج المصادر بیهقی ). || گشن دادن خرمابن را پیش از وقت آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بیوقت حاجت خواستن . (آنندراج ). حاجت خواستن نه بوقت خویش . (زوزنی ). طلب کردن حاجت نه بهنگام . (تاج المصادر بیهقی ). خواستن حاجت را در غیروقت آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). طلب کردن حاجت در جز هنگام آن . (از اقرب الموارد). || در نبیذ خرما، بسر آمیختن . گشنی دادن درخت خرما را پیش از وقت . (آنندراج ). بُسر آمیختن در نبیذ خرما. (منتهی الارب ). || نوشیدن شیر از خیک پیش از آنکه ماست شود در آن . (آنندراج ). خوردن شیر مشکیزه را پیش ازآنکه بخسبد و سطبر گردد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || خواستن قرض پیش از وقت موعود. (آنندراج ). تقاضای دین کردن پیش از میعاد. || آغاز کردن به چیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ابتدا بکاری کردن . (از متن اللغة). || چرانیدن ستور گیاه نارسیده را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || بچشم آغیل دیدن . (یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
بسر. [ ب َ ] (ع اِ) آب سرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ماء بارد. (از اقرب الموارد). || کلح . قطوب . مقابل بشر. (یادداشت مؤلف )...
بسر. [ ب ُ / ب ُ س ُ ] (ع اِ) غوره ٔ خرما و آنچه از شکوفه ٔ خرما اول ظاهر شود آن را طلع خوانند و چون بسته گردد، سَیّاب گویند و هرگاه سبز گردد ...
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن ابی بسر مازنی . پدر عبداﷲبن بسر از بنی مازن بن منصوربن عکرمه . در صحیح مسلم نام وی در ضمن حدیثی که از عبداﷲبن بسر...
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن ارطاة، ابن ابی ارطاة. ابوعبدالرحمن از صحابه ای است که در صحبت وی اختلاف است . بقولی در روزگار معاویه و بقول دیگر د...
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن جِحاش ۞ ، ابن جَحّاش . از خاندان قرشی بودکه به حمص فرود آمد و هم بدانجا درگذشت . مردم عراق او را بسر و مردم شام ...
بسر.[ ب ُ ] (اِخ ) ابن حمید. تابعی است . (منتهی الارب ).
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن راعی العیر اشجعی از صحابه ٔ حضرت رسول (ص ) بود. درباره ٔ وی اختلاف نظر است . برخی وی را از صحابه شمرده و گروهی او ر...
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن سفیان بن عمرو... خزاعی . ابن کلبی گوید وی از کسانی بود که حضرت پیامبر (ص ) در ضمن نامه ای که به خزاعه نوشت نام ...
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن سعید تابعی است . (منتهی الارب ). رجوع به تاریخ الخلفا ص 163 و المصاحف ص 25 شود.
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن سلیمان دختر وی سعید از وی روایت کرده که از پیامبر حدیث شنیدو پشت سر وی نماز گزارد. (از الاصابة باختصار). و رجوع به ...
« قبلی صفحه ۱ از ۱۰ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.