بسقو کردن
نویسه گردانی:
BSQW KRDN
بسقو کردن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بسغو کردن . در کمین نشستن . پنهان شدن در جایی به قصد اغفال خصم و ناگهان بر وی حمله بردن . || مترصد شکار نشستن چنانکه صیاد در شکارگاه .حالتی که گربه و یوز و امثال آن بخود گیرند پیش از حمله بشکاری و آن گرد کردن تن و دوختن چشم به صید باشد. نشستن چون گربه در کمین موش . (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۲.۰۰ ثانیه
بسغو کردن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بسقو کردن . رجوع به بسقو کردن شود.