بع
نویسه گردانی:
Bʽ
بع. [ ب َ ] (اِ) بعبع. آواز بره و گوسفند وبز و بزغاله . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بعبع شود.
واژه های همانند
۱۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
مستنصر با. [ م ُ ت َ ص ِ رُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) عمربن یحیی بن عبدالواحدحفصی هنتاتی ، مکنی به ابوحفص و مشهور به المستنصر ثانی ، از ملو...
مستنصر با. [ م ُ ت َ ص ِ رُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) محمدبن یحیی بن عبدالواحدبن ابی حفص هنتاتی ، مکنی به ابوعبداﷲ و مشهور به المستنصر اول...
مستنصر با. [ م ُت َ ص ِ رُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) محمدبن یحیی بن محمد (المستنصر الاول )، مکنی به ابوعصیدة و مشهور به المستنصر ثالث ، از مل...
مستنصربا. [ م ُ ت َ ص ِ رُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...)محمدبن علی بن حاکم بامراﷲ مکنی به ابوتمیم ، هشتمین از خلفای فاطمی در مصر. به سال 420...
مستنصر با. [ م ُ ت َ ص ِ رُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) منصوربن محمدبن المستضی ٔ، سی و ششمین خلیفه ٔ عباسی در بغداد. به سال 588 هَ . ق . متولد...
مکتفی با. [ م ُ ت َ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) (جلوس 289 - 295 هَ . ق .). رجوع به علی عباسی شود.
مهتدی با. [ م ُ ت َ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) محمدبن واثق . چهاردهمین خلیفه ٔ عباسی . از سال 255 تا 256 هَ . ق . (یازده ماه ) خلافت کرد. شور...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
با دل زدن . [ دِ زَ دَ ] (مص مرکب ) مشورت کردن و نیکو اندیشیدن ، و میتواند که زدن در اینجا بمعنی گفتن باشد. میرخسرو گفته : ملک هرچند میزدبا ...