بعد
نویسه گردانی:
BʽD
بعد. [ ب ُ ع َ ] (ع ص ) خیر و فایده . یقال :انه لغیر بعد، و ما عنده بعد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). طائل . منفعت . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
باد نرم . [ دِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باد اندک .نسیم . رُخاء. (ترجمان القرآن ): خَریق ؛ باد نرم آدمی . فَسْو. فسا فسواً؛ تیز داد بی بانگ . (...
باد نوا. [ دِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صوت و نفس و خوانندگی و گویندگی را گویند. (برهان ) ۞ (آنندراج ) (انجمن آرا). صوت و خوانندگی و گو...
باد گور. [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسم بادسردی است که از شمال غربی به بلوک اسدآباد میوزد.
باد زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) با بادبیزن و امثال آن هوا را بقصد خنک شدن بجنبش آوردن ، یا تیز کردن آتش . ترویح : هر آنکسم که نصیحت همی کند...
باد سام . [ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باد سموم . سعیر.
باد دیو. [ دِ دیوْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دم دیو. افسون شیطان : اینهمه باد دیو بر جان تست . (تاریخ بیهقی ص 372). رجوع به باد شود.
باد سخت . [ دِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادشدید. باد تند. باد پرطوفان . ریح عاصف . (منتهی الارب ) (دهار). ریح صَرْصَر. (منتهی الارب ) (دهار)...
باد شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ناپدیدگشتن باشد. (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 355). هبا شدن . محو شدن . از میان رفتن . هدر شدن : کن...
بادشرط. [ دِ ش ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد شرطه . باد مساعد. (ناظم الاطباء). باد موافق ، چون شُرْط در اصل بمعنی نشان و علامت است باد مواف...
باد صبا. [ دِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بادیست که از مابین شرق و شمال وزد و بادبرین همین است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بادی که...