اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بعر

نویسه گردانی: BʽR
بعر. [ ب َ ع َ ] (ع مص ) پشکل افکندن . (منتهی الارب ). پشکل انداختن شتر و گوسفند، و کذلک بعر الارنب . (ناظم الاطباء). پشکل افکندن . (آنندراج ). بشک اوکندن . (زوزنی ). بشک افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). پشکل انداختن شتر. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بار خیمه . [ رِ خ َ /خ ِ م َ / م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قرارگاه باج گیران در راهها و گذرگاهها. میرنظمی گوید : خیال غمزه ها در دل نشسته بجا...
بار دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) اذن دادن . رخصت دخول دادن . (ناظم الاطباء: بار). بمعنی رخصت و دستوری . (آنندراج : بارداد). رخصت دخول دادن . اذن ...
بار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حمل . (در تداول گناباد خراسان و بسیاری از شهرها نیز به این معنی آمده است ). بار بر ستور نهادن . بار بر پشت خ...
بار دریا. [ رِ دَرْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی ساحل دریا. کنار دریا. در پهلوی آمده : جای به ایشان ایدون تنگ بکرد که سپاه اردشیر را گذ...
بار گران . [ رِ گ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ثقل . (منتهی الارب ). بار سنگین . وقر. (ترجمان القرآن ) : شتروار بار گران دو هزارپسندیده باژ ازدر ک...
تره بار. [ ت َرَ / رِ ] (اِ مرکب ) مقابل خشکبار میوه های تازه و احرارالبقول مانند: خربزه ، هندوانه ، خیار، گرمک ، طالبی ، گیلاس ، زردآلو، کاهو و ...
چاه بار. (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «چند آبادی است بناحیه ای از توابع بلوچستان ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 132).
چاه بار. (اِخ ) دهی است جزء دهستان رزقچای بخش پوبران شهرستان ساوه ، در 12 هزارگزی باختر نوبران و 3 هزارگزی راه عمومی . کوهستانی و سردسیر ...
چشمه بار. [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «نام مزرعه ای است از مزارع بزینه رود زنجان که هوایش ییلاق و محصولش دیمی وآبی است ...
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۵ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.