اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بق

نویسه گردانی: BQ
بق . [ ب َق ق ْ ] (ع مص ) فراخ عظمت و بزرگی گردیدن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || بق الاکل ؛ نشخوار کردن . (دزی ج 1 ص 102). || جدا نمودن عیال خود را: بق عیاله . || پراکنده ساختن مال خویش را: بق ماله . || فراخ کردن عطا و بخشش را: بق العطیة. || رستن گیاه : بق النبت . || شکافتن انبان را: بق الجراب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || بسیاراولاد شدن زن : بقت المراءة. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از منتهی الارب ). || بسیار بق بق کردن بقوم : بق علی القوم بقاً و بقاً. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). بسیار بق بق کردن . (آنندراج ). || سخت باریدن : بقت السماء. (ناظم الاطباء). سخت باریدن باران . (آنندراج ). سخت باریدن آسمان . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
بغ نسک . [ ب َ ن َ ] (اِخ ) سومین نسک اوستا محتوی 22 فرگرد. رجوع به خرده اوستا ص 50 و مزدیسنا چ 2 ص 125 شود.
در آمده، برآمده مثال: چشمان بغ زده: چشمان در آمده/ برآمده از خشم یا تعجب با بار منفی
بغ کردن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ۞ در تداول عامه خشمگین نشستن . چون بت با کبر و مناعت ساکت نشستن . عبوس بودن . ترشروی بودن . درهم کشیدن...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.