بکار بردن . [ ب ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب )استعمال کردن . (ناظم الاطباء ذیل بکار). بعمل آوردن . (غیاث ). در عمل آوردن . (آنندراج ). عمل کردن . ترتیب دادن امور
: این حرفها بجز در شمار بکار برند یانی . (التفهیم ص
55). رجوع به کار بردن شود. || مصرف کردن . خرج کردن . صرف کردن
: هر آنگه که این مایه بردی بکار
دگر خواه تا بگذرد روزگار.
فردوسی .
و طاهر... از هیچکس چیزی نستدی ... گفتی ظلم و جور چرا کنم تا آنچه هست بکار برم تا خود چه باشد که جهان برگذاراست . (تاریخ سیستان ). و همان فرو گرفت از مالها بکار بردن و بر ناچیز و نشاط مشغول بودن . (تاریخ سیستان ). و در خزینه نماند از زر و سیم که همه بکار برده وداده شد. (تاریخ سیستان ). در راه نو کیسه را دید. گفت قدری وجوه بمن وام بده که در این قضیه بکار برم . (قصص الانبیاء ص
176). شداد گفت یک لحظه امان ده تا یک لقمه از این طعام بکار برم . (قصص الانبیاء ص
152). و در اخبار آمده است که هر روزی چهل خروار از زر و سیم بکار بردی . (قصص الانبیاء ص
151).