اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بلقع

نویسه گردانی: BLQʽ
بلقع. [ ب َ ق َ ] (ع ص ، اِ) زمین بی آب و گیاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زمین بی نبات . (دهار). ج ، بَلاقع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). در حدیث است : الیمین الکاذب تدع الدیار بلاقع، و یا الیمین الفاجرة تذر الدیار بلاقع. و در توصیف گوید منزل بلقع و دار بلقع (بدون تاء تأنیث )،و چون اسم بود با تاء آید و گویند انتهینا الی بلقعة ملساء. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بلقعة.و رجوع به بلقعه شود. || زنی که از هر خیر و نیکی خالی باشد. (از ذیل اقرب الموارد). بلقعة. و رجوع به بلقعة شود. || تأکید است صلقع را، گویند مکان صلقع بلقع. (از ذیل اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
بلغا. [ ب ُ ل َ ] (ص ) صورت مخفف متداول در فارسی بلغاء. رجوع به بلغاء شود.
بلقاء. [ ب َ ] (ع ص ) تأنیث أبلق . پیسه . (منتهی الارب ). آنچه درو سیاهی و سپیدی باشد. (از اقرب الموارد). ج ، بُلق . (منتهی الارب ) (از اقرب...
بلقاء. [ ب َ ] (اِخ ) شهری است به شام . (منتهی الارب ). ناحیه ایست ازتوابع دمشق بین شام و وادی القری ، قصبه ٔ آن عمان است و در آنجا روستاها...
بلغاء. [ ب ُ ل َ ] (ع ص ) ج ِ بَلیغ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شیواسخنان . چیره زبانان . زبان آوران . سخنگزاران . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع ...
عمان بلقاء.[ ع َم ْ ما ن ِ ب َ ] (اِخ ) شهر «عمان » است که در شام در ناحیه ٔ بلقاء واقع میباشد. رجوع به عَمّان شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.