بلوط
نویسه گردانی:
BLWṬ
بلوط. [ ب َ / ب َل ْ لو ] (اِ) درختی است که از پوست آن پوست پیرایند و عربان در قدیم ایام به میوه ٔ آن غذا می کردند. (منتهی الارب ). درختی است بزرگ که با پوست آن دباغت کنند و میوه ٔ آن را بخورند. (از اقرب الموارد). نام میوه ایست مغزدار که آن را آس کرده ، نان هم پزند. (شرفنامه ٔ منیری ). درختی است که تخم آن را جفت بلوط گویند که به هندی سیتاسپیار می نامند. (از غیاث ). درخت کوهی است و در اشجار مانند خرگوش بود در حیوانات و زغن در طیور. سالی بلوط ثمر دهد و سالی ندهد. (نزهة القلوب ). گویند که غذائیت در بلوط بیشتر است از میوه های دیگر تا آنکه گفته اند نزدیک است به جو و گندم و امثال آن . و چنین گویند که درخت بلوط را به زبان رومی بلاتن خوانند. (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). به لغت طبرستانی درامازی می نامند و به فارسی بالوط گویند. قسمی از آن دراز و قسمی مستدیر می باشد. و مستدیر را بهش نامند و او از قسم مستطیل لذیذتر و درخت اوشبیه به درخت فندق ، و آن شاه بلوط است و مأکول اهل بلاد. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). به ترکی اسفنج است . (مخزن الادویة). میوه ٔ درختی جنگلی و قشنگ ، و در لرستان و کردستان فراوان و در سالهای سختی و قحطی لرها و کردها از آن تغذیه می کنند. چوب این درخت سخت و صلب و متکاثف و بدون فساد و مدتی در آب محفوظ می ماند و از این جهت است که کشتیها را با آن می سازند و بهترین چوبهایی است که در سوزاندن در بخاری و گرم کردن اتاقها بکار میرود و پوست این درخت را در دباغت و پیراستن پوستها استعمال می نمایند و میوه ٔ آن که بلوط باشد در تغذیه ٔ خوک و بوقلمون معمول مردم فرنگ است . (ناظم الاطباء). در ایران پنج گونه از این درخت وجود دارد: بلندمازو، مازو، کرمازو، اوری و بلوط رسمی . و محصولات این درخت غیر از میوه ، مازو (مازوج )، برارمازو (برامازی )، قُلقاف (گلواه ، گلگاو)، زشکه (کِرِه ، زِچَک ) گزانگبین ، خرنوک ، مازوروسکا است . (یادداشت مرحوم دهخدا). درختی است از تیره ٔ بلوطها که سردسته ٔ گیاهان تیره ٔ نخود را تشکیل میدهد. این درخت دارای دو نوع گل است که معمولاً در انتهای شاخه ها قرار میگیرند. گلهای نر بصورت سنبله های دراز و گلهای ماده معمولاً بصورت دسته های سه تایی در بغل برگها قرار میگیرند. میوه ٔ این گیاه بصورت فندقه ٔ بیضوی شکل کشیده است که پیاله ای تانیمه ٔ آن را فراگرفته . چوب آن بسیار محکم است . توضیح این که در لرستان این درخت را مازو و در کردستان برو گویند. از این درخت غیر از میوه اش محصولات دیگری که اکثر ترکیبات مختلف تانن را دارند حاصل میگردد که به اسامی محلی در ایران خوانده میشود و آنها عبارتنداز: مازو (مازوج که تحت اثر گزش حشره ٔ خاص تولید میشود)، برار مازو (برار مازوی )، قلقات (گلگاو، گلوان )، زشکه (کره ٔ سچک )، خرنوک ، مازوروسکا، گزانگبین (این گزانگبین غیر از گزانگبین مستخرج از گیاه گز است ). (فرهنگ فارسی معین ). سندیان . قونج مازو. برو. بلو.
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
بلوط. [ ب َل ْ لو ] (ع اِ) دندانه ٔ کلید. (منتهی الارب ). || گویند انقطع بلوطی ؛ یعنی منقطع شد حرکت من یا شکسته شد دل من یا پشت من . (منتهی...
شه بلوط. [ ش َه ْ ب َ ] (اِ مرکب ) مخفف شاه بلوط. رجوع به شاه بلوط شود.
شاه بلوط. [ب َ ] (اِ مرکب ) شاه بالوت . معرب آن هم شاه بلوط. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ۞ نوعی از بلوط باشد بغایت شیرین . سموم را نافع است و ...
گرز بلوط. [ گ ُ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گیلان شهرستان شاه آباد واقع در 2500گزی شمال باختر گیلان کنار شوسه ٔ گیلان به قصر شیرین . منطقه...
بلوط اسبی . [ ب َ طِ اَ ] (ع اِ مرکب ) درخت بلندی مخصوص نواحی مدیترانه ، که بیشتر برای زینت کاشته میشود. گلهای سفید یا خاکستری رنگش بصورت ...
بلوط رسمی . [ ب َل ْ لو طِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از انواع بلوط است و در ایران مخصوص نواحی خشک است و پایگاه آن جنگلهای جنوب و مغرب ...
جفت بلوط. [ ج َ ت ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )قشر داخلی بلوط. (قانون ابوعلی ). غشاء درونی میوه ٔ بلوط است که زیر قشر بیرونی قرار دارد. (اب...
بلوط شیخان . [ ب َ طِ ش ِ ] (اِخ ) دهی از بخش ایزه شهرستان اهواز. سکنه ٔ آن 146 تن . آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات است . (از فرهنگ ...
مازوی بلوط
24. مازوی بلوط (oak-gall) (در زبان فرانسه، noix de galles؛ در زبان پرتغالی، galhas) گند*های گردی اســــــت که زنبور مازو (Cynips quer cus...
کاسه ٔ بلوط. [ س َ / س ِی ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به جفت شود.