بلة
نویسه گردانی:
BL
بلة. [ ب َل ْ ل َ ] (ع اِ) تری . (منتهی الارب ) (دهار). بلل . رطوبت .
- ریح بلة؛ باد که در او بلل و رطوبت باشد. (منتهی الارب ). || تازگی . جوانی . (منتهی الارب ). طراوت و شباب و جوانی . (از اقرب الموارد). || بقیه ٔ مودت . (منتهی الارب ). باقی دوستی . (دهار) (از اقرب الموارد). || شکوفه ٔ درختان خاردار. (منتهی الارب ). واحد بَل ّ و آن شکوفه ٔ عضاه است . (از اقرب الموارد). || مومانندی که در گل برآید.(منتهی الارب ). «زغب » و پرزی که پس از شکوفه باشد. (از اقرب الموارد). || شکوفه ٔ عرفط. || شکوفه ٔ سمر، یا شهد آن . سمر، و گویند عسل آن .(از ذیل اقرب الموارد). || توانگری بعد فقر. || بقیه ٔ علف . (منتهی الارب ). || برقرظ، که نوعی از مغیلان است . (منتهی الارب ) (ازذیل اقرب الموارد از لسان ).
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
بله بزان . [ ب َ ل ِ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان اورامان لهون ، بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج . سکنه ٔ آن 200 تن . آب آن از چشمه و محصول آن مختصر...
بله بران . [ ب َ ل ِ /ب َل ْ ل ِ ب ُ ] (اِ مرکب ) (از: بله محرف بلی ، که عروس در مقابل وکیل داماد گوید قبول را + بران ) در تداول عامه ، محل یا ...
صوفی بله . [ ب َ ل َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج ، واقع در 70 هزارگزی شمال خاوری دژ شاهپور. دارای 50 تن ...
بله دادن . [ ب َ ل ِ دَ ] (مص مرکب ) قبول کردن دختر صیغه ٔ نکاح را. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به بله بران و بله بری و بله گرفتن شود.
بله قربان . [ ب َ ل ِ ق ُ ] (جمله ، اِ مرکب ) (از: بله ، محرف بلی + قربان ) جواب مثبت است تکریم طرف را. || تملق . (از یادداشت مرحوم دهخدا). ...
بله قولاغ . [ ب َل ْ ل َ ] (ترکی ، ص مرکب ) (مرکب از بله + قولاغ ترکی بمعنی گوش ). بله گوش . که جانب وحشی لاله ٔ گوش او بیش از حد عادی شخ ...
بله کبود. [ ب َ ل ِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان دربند، بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . سکنه ٔ آن 200 تن . آب آن از رودخانه ٔ قره سو و چاه...
بله گرفتن . [ ب َ ل ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) اصغا کردن قبولی دختر صیغه ٔ نکاح را باگفتن لفظ بله (بلی ). بله گرفتن از عروس . او را به گفتن ...
بله باریک . [ ب ِل ْ ل ِ ] (ص مرکب ) لاغراندام و ضعیف . به کسی که بر اثر مرضی ضعیف شده است گویند: چرا بله باریک شدی . (فرهنگ لغات عامیانه ...
بله بله چی . [ ب َ ل ِ ب َ ل ِ ] (اِ مرکب ) آنکه از روی خوش آمد و تملق هر کار و گفته ای را تصدیق کند. آقابلی چی . رجوع به بلی چی شود.