اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بندر

نویسه گردانی: BNDR
بندر. [ ب َ دَ ] (اِ) محلی باشد که قافله و تجار در آن بسیار آیند و روند. (برهان ). کنار دریا که جای بستن کشتی باشد و معنی هر شهری که بر کناره ٔ دریای محیط واقع باشد. (از غیاث ). محلی باشد که قافله و تجار بسیار بر آن صادر ووارد شود و بیشتر آن بر لب دریاها و رودهای بزرگ باشد چنانکه در فارس زیاده از بیست بندر بر لب دریا است و اصل آن بُندَر است که بار و بنه در آنجا نهند و اسکله گویند و اسکله ترکی است و بمعنی معبر بحر آمده . (انجمن آرا) (آنندراج ). لنگرگاه کشتی از کناره ٔ دریا که کاروان و تجار در آن بسیار آیند و روند و کشتی مال التجاره ها بدان جا آرند و از آنجا برند. ج ، بنادر. (یادداشت بخط مؤلف ). محلی است در ساحل دریا یا رودخانه که محل توقف و بارگیری و باراندازی وسایل نقلیه ٔ دریایی است ، و آن معمولاً شامل انبارها و جرثقیلهاو وسایل فنی دیگر نیز هست . شهر ساحلی ، بندرگاه . توضیح : این کلمه بهمین صورت معرب شده جمع آن «بنادر» آید. (فرهنگ فارسی معین ) : روزی بتماشا بیرون رفته بود نزدیک آن بندر رسید. (قصص الانبیاء ص 177).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۴ ثانیه
بندر. [ ب َ دَ ] (اِخ ) نام شهری است در غرجه . (فرهنگ اسدی ) : بسی خسرو نامور پیش از اوشدستند زی بندر و ساربان .دیباجی (از فرهنگ اسدی چ اقبال...
بندر گز. [ ب َ دَ رِ گ َ ] (اِخ ) معرب آن بندر جز است . بندری است در کنار جنوب شرقی بحر خزر. از بخشهای گرگان که 4000 تن جمعیت دارد. این بن...
شه بندر. [ ش َه ْ ب َ دَ ] (اِ مرکب ) شهبندر. مخفف شاه بندر. رئیس سوداگران و بازرگانان . (ناظم الاطباء). || رئیس گمرک خانه . || بندر آزاد. |...
پیش بندر. [ ب َ دَ ] (اِمرکب ) ۞ محلهائی در ساحل رود و امثال آن که اثقال را بر کرجی یا کشتی های خرد بار کنند و در بندر دریا بکشتی های بزرگ ...
شاه بندر. [ ب َ دَ ] (اِ مرکب ) شهبندر. (دزی ج 1 ص 717). بندر بزرگ و واسع. || حاکم بندر. رئیس بندر و اکنون بجای شاه بندر حاکم بندر گویند.(از...
بندر گشه . [ ب َ دَ رِ گ َ ش ِ ] (اِخ ) بندری از دهستان حومه ٔ بخش لنگه است که در شهرستان لار واقع است . و 152 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافی...
بندر کنگ . [ ب َ دَ رِ ک َ ] (اِخ ) بندر و قصبه از دهستان حومه ٔ بخش لنگه است که در شهرستان لار واقعاست . و 3240 تن سکنه دارد. لنگرگاه آن ب...
بندر جزه . [ ب َ دَ رِ ج َ زِ ] (اِخ ) بندری از دهستان بدوی بخش لنگه است که در شهرستان لار واقع است . و 178 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیا...
بندر دیر. [ ب َ دَ رِ دَی ْ ی ِ ] (اِخ ) بندر مرکزی دهستان دیر بخش خورموج است که در شهرستان بوشهر واقع است . و 906 تن سکنه دارد. لنگرگاه آن ...
بندر ریگ . [ ب َ دَ رِ ] (اِخ ) بندر و قصبه ٔ مرکزی دهستان حیات داوداست که در بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر واقع است . و 2642 تن سکنه دارد. (از فر...
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
جواد مفرد کهلان
۱۳۹۶/۱۱/۲۸
0
0

معنی نام بندر گمبرون و بندر به احتمال زیاد برخلاف اینکه گفته میشود نام بندر گمبرون (بندر عباس) دارای منشأ پرتقالی کامارائو (میگو، خرچنگ یا شهر گمرکی) است، از کلمه سنسکریتی گمبهیره به معنی عمیق گرفته شده است که مناسب نام بندر (بُن-در) می باشد. لذا بی جهت
نیست که لفظ بندری معادل نام بندر عباسی است: गम्भीर adj. gambhIra deep. لفظ کهن جرون آن نیز به همین معنی به نظر می رسد: धीर adj. dhIra, deep, धार m. dhAra deep place. در مورد خود کلمۀ بندر گفتنی است در سنسکریت بهانداره به معنی انبار و فروشگاه است و دهخدا هم
بندر را به صورت بُندر به معنی محل بار و بُنه گرفته است: भाण्डार m. bhANDAra storehouse, भाण्डार n. bhANDAra store.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.