بوخت
نویسه گردانی:
BWḴT
بوخت . (اِ) پسر باشد که برادر دختر است . (برهان ) (هفت قلزم ) (ناظم الاطباء). پسر را گویند چنانکه دخت دختر را. (آنندراج ) (انجمن آرا) : ماه فروردین روزخرداد، فریدون جهان را بخش کرد. روم را به سلم داد و ترکستان را به تور داد و ایران شهر را به ایرج و سه دختر بوخت خسرو تازیکان شه را بخواست و بزنی به پسران داد. (از سبک شناسی ج 1 ص 354). رجوع به بُخت شود.
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
بوخت . [ ب ُ / بُو ] (ن مف ) بُخت . نجات داده . نجات یافته . درترکیب اسماء آید: سه بوخت . سبخت ۞ . چهاربوخت . صهاربخت ۞. (فرهنگ فارسی معین ). ر...
پنج بوخت . [ پ َ بُخْت ْ ] (اِ مرکب ) یک دسته از اسامی ایرانیان با کلمه ٔ بوخت ازفعل بوختن و بختن که در پهلوی بمعنی نجات دادن و رهانیدن ...