اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بو زدن

نویسه گردانی: BW ZDN
بو زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) بو آمدن از چیزی . و بنفسه ، بمعنی بو دادن است . (از آنندراج ) :
ای فاخته ز ناله زن آتش ببوستان
کآن گل امید نیست که بوی وفا زند.

امیرخسرو (از آنندراج ).


ببزم شاه نرگس مست رفت و بو زند ترسم
مگر کو خلق شاه هر دو عالم در دهان دارد.

امیرخسرو (از آنندراج ).


- بو زدن زخم ؛ بوی بد پیدا کردن زخم و آن علامت بد است برای زخم . (آنندراج ) :
گریه کردم داغ طعن دوستداران تازه شد
از شکایت زخم شمشیر زبان بو میزند.

اسیر (ازآنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.