گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بولی نویسه گردانی: BWLY بولی . [ ب َ / بُو ] (ص نسبی ) آنچه که مربوط به پیشاب است ۞ . آنچه از ادرار بدست آید. آلوده به ادرار. منسوب به ادرار. (فرهنگ فارسی معین ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه واژه معنی بولی بولی . [ ب َ ] (اِ) تیز کردن جانور شکاری بر جانور دیگر و در هند، باولی شهرت دارد. (غیاث ). و رجوع به ماده ٔ بعد شود. بولی بولی . (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ ملکشاهی در پشتکوه . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 68). بولی دادن بولی دادن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) تیز کردن جانور شکاری بر جانور دیگر و این جانور، خواه صحرایی باشد، خواه خانگی . و آنرا در عرف هند، باولی گوی... حسن زعفران بولی حسن زعفران بولی .[ ح َ س َ ن ِ زَ ف َ ] (اِخ ) رجوع به حسن داماد شود. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود