اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

به

نویسه گردانی: BH
به . [ ب َه ْ ] (صوت ) وه . په . کلمه ٔ تحسین که در تعریف و تمجید استعمال شود.خوشا. خرّما. (فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء).به به . بخ . به . زه . احسنت . آفرین . (یادداشت بخط مؤلف ). || کلمه ٔ تعجب . (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۳ ثانیه
گوش به زنگ . [ ب ِ زَ ] (ص مرکب ) متوجه . منتظر. بیوسان .- گوش به زنگ بودن ؛ در انتظار بودن . مراقب و مواظب و متوجه بودن . و نیز رجوع به همین...
باش به باش. (زبان مازنی)، برابر، هم نیرو، هم وزن.
تجاوز جنسی همراه با خشونت
تون در لهجه پارسی غور ،به معنی کون میدهد ، تون به تون ، یا ،تون به تون کردن ،دو کس را در مقابل یک دیگر قراردادن در بین دو فرد جنگجال ساختن . یا دو فرد...
به ضم هر دو "گ" = جا به جا
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
دسته به سر. [ دَ ت َ / ت ِ ب ِ س َ ] (ص مرکب ) گالی بسر ۞ . (ظاهراً کوخ نشین و ساکن خانه ٔ نیی و پوشالی ).
خان به بین . [ ب ِ ] (اِخ ) نام یکی از دهات فندرسک استرآباد است . (از رابینو در سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد بخش انگلیسی ص 82 و 128).
به آفریدیه . [ ب ِه ْ ف َ دی ی َ ] (اِخ ) پیروان به آفرید. (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به دایرة المعارف فارسی شود.
سائل به کف . [ ءِ ل ِ ب ِ ک َف ف ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در تداول فارسی زبانان به تخفیف «فاء» رائج است : گدائی که از تنگدستی کاسه ٔ گدائی...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.