اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

به

نویسه گردانی: BH
به . [ ب ِه ْ ] (اِ) نام میوه ای است مشهور. (برهان ). نام میوه ای است مشهور که آنرا بهی نیز گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا). درختی است از تیره ٔ گل سرخیان ، جزو دسته ٔ سیبها که پشت برگهایش کرک دار است . میوه اش زرد و خوشبو و کرک دار و تخمدانش پنج برچه ای و در میوه اش مواد غذایی بسیار جمع میشود. بهی . آبی . سفرجل . (فرهنگ فارسی معین ). پهلوی «به » ۞ . رجوع کنید به آبی و فرهنگ روستایی ص 259 و گل گلاب ص 227. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). میوه ٔ معطر و زرد و گوارا که در پائیز می رسد و آنرا آبی و بهی و بتازی سفرجل گویند. (ناظم الاطباء). اسم فارسی سفرجل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). درختی است از تیره ٔ رزاسه ۞ و از جنس «سیدونیا» ۞ نام گونه آن «سی اوبلونگا» ۞ میباشد.این درخت در سراسر جنگلهای کرانه ٔ دریای مازندران فراوان است . آنرا در آستارا، هیوا، در رامیان و کتول ،شغال ، به یاشال . به ، در لاهیجان و دلیجان و رودسر، توچ و در رامسر و شهسوار، سنگه مینامند. درخت به ، در خاکهای خشک و خیلی آهکی خوب نمیروید و نیازمند بخاک ژرف است . (از جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 242) :
کدو برکشیده طرب رود را
گلوگیر گشته بِه ْ امرود را.

نظامی .


بِه ْ چو گویی براگنیده بمشک
پسته باخنده تر از لب خشک .

نظامی (هفت پیکر ص 247).


باری غرور از سر بنه انصاف درد من بده
ای باغ شفتالو و بِه ْ ما نیز هم بد نیستیم .

سعدی .


به شیخ و سیب مفتی و ریواس محتسب
بالنگ شد گلو و ترنجش ظهیر گشت .

بسحاق اطعمه (دیوان چ قسطنطنیه ص 38).


- امثال :
به یک دست نتوان گرفتن دو بِه ْ .
مثل به پخته .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
گره به سایه زدن . [ گ ِ رِه ْ ب ِ ی َ / ی ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) مرادف گره به باد زدن است . (آنندراج ). اعتماد بر کاربی بقا کردن . (مجموعه ٔ متر...
لنگر به خود گرفتن . [ ل َ گ َ ب ِ خُدْ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از جای خود نرفتن . (آنندراج ).- لنگر به خود نگرفتن ؛ از جای بشدن : بحر پ...
جان به لب رسیدن . [ ب ِ ل َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مشرف بر مرگ بودن . (بهار عجم ) : پدر که جان عزیزش بلب رسید چه گفت یکی نصیحت ...
پوستین به گازرده . [ ب ِ زَ / زُ دِه ْ ] (نف مرکب ) کنایه است از آنکه کار را بغیر اهل سپارد،شاید جمله ای است برای تحقیر و استخفاف : تا چند ...
پشت به پشت دادن . [ پ ُ ب ِ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) یا پشت به پشت هم دادن یا پشت به پشت آوردن یا پشت پشت آوردن یا پشت پشت دادن یا پشت ب...
پای به بند داشتن . [ ب ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) پای در بند داشتن . مُقیّد بودن . مغلول بودن : از اوئی [ از خرد ] به هر دو سرای ارجمندگسسته خرد...
کار به جان رسیدن .[ ب ِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) قریب بهلاک رسیدن . (غیاث ) (آنندراج ). کار بجان آمدن . || کار به جان و کارد به استخوان رسی...
کار به خدا افتادن . [ ب ِ خ ُ اُ دَ ] (مص مرکب )از تدبیر و چاره گذشتن کار. (آنندراج ) : حق شناسان ز پی مطلب آسان نروندکار دشوار چو افتد بخدا م...
شاخ به شاخ جستن . [ ب ِ ج َ ت َ ] (مص مرکب ) شاخ به شاخ پریدن . (امثال و حکم دهخدا).
عذر به دست آوردن . [ع ُ ب ِ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) بهانه پیدا کردن جهت اعتذار. راه فرار یافتن برای گناه که مرتکب شده است .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
جواد مفرد کهلان
۱۳۸۹/۰۸/۲۷ Iran
0
1

نظر به کلمات یونانی اِیو (خوب)، ائو-وه یا هئو-وا پارسی و اوستایی (یعنی دارنده خوبی) معنی و ریشهً این نام به وضوح روشن است. معادل سامی آن در زبان اکدی سوپرگیلو است که به معنی به وجد آورنده و شاد کننده (میوه دارویی) است. معنی ریشه لاتینی آن کیدون به معنی میوه پُرز دار است.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.