اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بهائی

نویسه گردانی: BHAʼY
بهائی . [ ب َ ] (اِخ ) نام پیروان میرزا حسین علی نوری ، ملقب به بهأاﷲ. رجوع به باب و بهأاﷲ و صبح ازل و حسینعلی بهاء در همین لغت نامه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
بهائی . [ ب َ ] (ص نسبی ) بهایی . منسوب به بها. بقیمت . قیمت دار. فروشی . فروختنی : ز گستردنی هم ز پوشیدنی بباید بهائی و بخشیدنی . فردوسی .به ...
شیخ بهائی . [ ش َ خ ِ ب َ ] (اِخ ) لقب محمدبن حسین عاملی ، دانشمند مشهور شیعه ، مؤلف خلاصةالحساب و کشکول (953 - 1031 هَ . ق .)، مدفون در صحن ...
بهائی کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قیمت کردن : بهائی کنند آنچه آمد خوشم درم پیش خواهم به ایشان کشم . فردوسی .تو با شهریار آشنایی مکن خ...
بهائی عاملی . [ ب َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) (شیخ ) رجوع به بهاءالدین محمدبن حسین عاملی شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بهایی . [ ب َ ] (ص نسبی ) گران بها. پرقیمت . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || فروشی . قابل سودا. (فرهنگ فارسی معین ). فروختنی . قیمتی :...
بهایی . [ ب َ ] (اِخ )رجوع به بهاءالدین عاملی معروف به شیخ بهائی شود.
بهایی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بهأاﷲ است . رجوع به بهأاﷲ شود.
بیش بهایی . [ بی ب َ ] (حامص مرکب ) پرارزشی . گرانبهایی . قیمتی بودن .
علی بهایی .[ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بهائی دمشقی غزولی ، ملقّب به علاءالدین . ادیب بود و در سال 815 هَ . ق . دردمشق درگذشت . رجوع به ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.