بهار
نویسه گردانی:
BHAR
بهار. [ ب ِ ] (اِخ ) ایالتی در هند. در شمال شرقی دکن که در بخش شرقی دشت گنگ واقع است و دارای 40219000 تن سکنه میباشد. کرسی آن پتنه . محصول عمده ٔ آنجا برنج ، نیشکر و پنبه است . (فرهنگ فارسی معین ). نام ولایتی است در هندوستان . (برهان ). ملکی است معروف در هندوستان . (غیاث ). ولایتی است معروف از هندوستان . (رشیدی ). نام ولایتی است از ملک هندوستان بر شرقی دهلی که دارالملک آنرا نیز بهار خوانند چون از آنجا بگذرند به بنگاله رسند. (آنندراج ).
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
گل بهار شیخ میری . [ گ ُ ب َ ش َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 2هزارگزی جنوب الیگودرز، کنار راه ...
گل بهار محمدباقری . [ گ ُ ب َ م ُ ح َم ْ م َ ق ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 28هزارگزی جنوب الیگو...
بحار. [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بحر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ بحر. دریاها. (غیاث اللغات ) : به زاد و بود وطن کرد زانکه خون خواهدکه قطره گ...
بحار. [ ب َح ْ حا ] (ع اِ) کشتی بان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ملاح .
بحار. [ ب ُ ] (ع اِ) دریاگرفتگی ۞ . (یادداشت مؤلف ).
بحار زندن . [ ب ُ زَ دَ ] (اِخ ) موضعی در بخارا. (ناظم الاطباء). شعوری این نام را بحار زندان ضبط کرده است . (ج 1 ورق 817).
زغال سنگ دل دریا: زغال سنگ معدنی که از دریا به سواحل پرتاب می شود زغال سنگ ماوراء بحار: زغال سنگ معدنی، در مقابل زغال چوب، در زمان و مکانی که اولی با ...