اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

به به

نویسه گردانی: BH BH
به به . [ ب َه ْ ب َه ْ ] (صوت ) کلمه ای که در خوش آیند و تحسین گویند. (ناظم الاطباء). کلمه ای که برای تحسین و تمجید گویند. (فرهنگ فارسی معین ). وه وه . بخ بخ . احسنت . بارک اﷲ. زه . آفرین . (یادداشت بخط مؤلف ) :
کام دل و رای تو جود و سخا کرده پست
به به از این رای رای به به از این کام کام .

سوزنی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۷۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۳ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گره به سخن زدن . [ گ ِ رِه ْ ب ِ س ُ خ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) مطالب پیچیده گفتن . سخنان معقول و منطقی راندن : چون من گره زنم بسخن از کجا ...
کار به راه بردن . [ ب ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) کار بساز کردن .(آنندراج ). رجوع به کار بساز کردن شود : تا نداری از گره سررشته ٔ خود را نگاه کار خود...
قبا به دوش کردن . [ ق َ ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قبا بستن . (آنندراج ).
صفرا به سر آمدن . [ ص َ ب ِ س َ م َ دَ ] (مص مرکب ) اندوهگین شدن . غمناک شدن . دود از کله برآمدن : در حال خویشتن چو همی ژرف بنگرم صفرا همی ب...
خوش به حال تو. [ خوَش ْ / خُش ْ ب ِ ل ِ ت ُ ] (صوت مرکب ) طوبی لک . خوشا حال تو.
جان به لب آمدن . [ ب ِ ل َ م َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مشرف بر مرگ بودن . (بهار عجم ) (آنندراج ). جان بدهان رسیدن . جان بر لب رسیدن . کنای...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه ها عربی است و پارسی آنها این است: سامودیس (سنسکریت: سامودِسَ)
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۲۸ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.