اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

به به

نویسه گردانی: BH BH
به به . [ ب َه ْ ب َه ْ ] (صوت ) کلمه ای که در خوش آیند و تحسین گویند. (ناظم الاطباء). کلمه ای که برای تحسین و تمجید گویند. (فرهنگ فارسی معین ). وه وه . بخ بخ . احسنت . بارک اﷲ. زه . آفرین . (یادداشت بخط مؤلف ) :
کام دل و رای تو جود و سخا کرده پست
به به از این رای رای به به از این کام کام .

سوزنی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۶ ثانیه
به من دخلی ندارد. به من ربطی ندارد، به من مرتبط نیست. رجوع شود به «دخل داشتن». توضیح: در بخش «دَخل» لغتنامۀ دهخدا چنین می خوانیم: "|| ربط: ا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کاشف به عمل آمدن: معنی اصطلاح -: کاشف به عمل آمدن [ در اثر تحقیق یا به تصادف ] معلوم شدن مثال: - کاشف به عمل آمد که شاعری است صاحب نام و از اهل دل است...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گره به سخن زدن . [ گ ِ رِه ْ ب ِ س ُ خ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) مطالب پیچیده گفتن . سخنان معقول و منطقی راندن : چون من گره زنم بسخن از کجا ...
کار به راه بردن . [ ب ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) کار بساز کردن .(آنندراج ). رجوع به کار بساز کردن شود : تا نداری از گره سررشته ٔ خود را نگاه کار خود...
قبا به دوش کردن . [ ق َ ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قبا بستن . (آنندراج ).
صفرا به سر آمدن . [ ص َ ب ِ س َ م َ دَ ] (مص مرکب ) اندوهگین شدن . غمناک شدن . دود از کله برآمدن : در حال خویشتن چو همی ژرف بنگرم صفرا همی ب...
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۲۹ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.