اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بهر

نویسه گردانی: BHR
بهر. [ ب َ ] (ع مص ) روشن شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || غلبه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غالب آمدن بر کسی . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دور شدن مرد. (ناظم الاطباء). || زیان کردن کسی . (ناظم الاطباء). || محزون کردن زید را. || بهتان زدن برفلان . || تکلیف کردن بر مردی فوق طاقتش . (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || خوشنما نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || افزون آمدن نور ماه روشنایی کواکب را.(منتهی الارب ) (آنندراج ): بهر القمر؛ چیره شد و افزون آمد روشنایی ماه بر فروغ دیگر ستارگان . (منتهی الارب ). فایق آمدن روشنی ماه روشنی دیگر ستاره ها را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گذشتن از اصحاب در دانش و فضل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بهرت فلانة النساء؛ غالب آمد فلان زن درنیکویی بر دیگر زنان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تاسه برافکندن ، یقال : بهره الحمل و بهر (مجهولاً)؛ تاسه و دمه برافتاد اورا. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دویدن تا آنکه تاسه و دمه بر وی غالب شود. (از اقرب الموارد). تاسه و دمه افکندن بار کسی را. (از ذیل اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
بهر. [ ب َ ] (اِ) حصه . نصیب . حظ. بهره . (برهان ). نصیب . قسمت . (آنندراج ) (انجمن آرا). حصه . نصیب . بهره . (رشیدی ) (جهانگیری ). حصه . نصیب . قسمت ...
بهر. [ ب َ رِ ] (حرف اضافه ) برای . (انجمن آرا) (آنندراج ). به جهت . به علت . (رشیدی ). کلمه ٔ رابطه از برای بیان علت یعنی برای و از برای و...
بهر. [ ب َ ] (ع اِمص ، اِ) توانگری . || دوری . || درستی . || اندوه . || هلاکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هلاک از هلاکت . (...
بهر. [ ب ُ ] (ع اِ) زمین فراخ . || میانه ٔ وادی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || تاسه و دمه . (منتهی ا...
بهر. [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان شبانکاره که در بخش برازجان شهرستان بوشهر واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
بهر رو. [ ب َ رِ رو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوشگلی . جمال . (یادداشت بخط مؤلف ).
نه بهر. [ن ُه ْ ب َ ] (اِ مرکب ) نه یک بروج در علم احکام نجوم ، و به هندی آن را نوبهر گویند. (یادداشت مؤلف از مفاتیح العلوم ). در اصطلاح ا...
بخاطر
نیم بهر. [ ب َ ] (اِ مرکب ) یکی از قسمت های بروج نظیر هفت بهر و دوازده بهر در نجوم . (از مقدمه ٔ التفهیم ). نیز رجوع به نیم بهره شود.
هفت بهر. [ هََ ب َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح نجوم ) تقسیم هر برج است به هفت قسمت متساوی و دادن هر قسمت به صفتی خاص به کوکبی از کواکب . (یاددا...
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.