اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بهروز

نویسه گردانی: BHRWZ
بهروز. [ ب ِ ] (اِ مرکب ) به روز. روز نیک و روز خوش . (فرهنگ فارسی معین ). || (ص مرکب ) نیک روز. خوش اختر. نیکبخت . (فرهنگ فارسی معین ) :
قیصر از روم و نجاشی از حبش
بر درش بهروزو لالا دیده ام .

خاقانی .


ز تو بی روزیم خوانند و گویند
مرا آن به که من بهروز اویم .

نظامی .


|| (اِ مرکب ) بمعنی بهروجه است که بلور کبود و کم قیمت باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). بهروج . بهروجه . (آنندراج ). نوعی بلور کبود و شفاف کم قیمت . بهروزه . (فرهنگ فارسی معین ) :
چنان مستم چنان مستم در این روز
که پیروزه نمیدانم ز بهروز.

مولوی .


رجوع به بهروج و بهروجه و بهروزه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
بهروز. [ ب ِ ] (اِخ ) نام پهلوان ایرانی معاصر بهرام گور. (ولف ) : یکی نامه بنوشت بهروز هوربه نزد شهنشاه بهرام گور.فردوسی (شاهنامه چ بروخیم...
قلعه حاج بهروز. [ ق َ ع َ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دزکرد بخش مرکزی شهرستان آباده ، واقع در 75هزارگزی باختر اقلید و 21هزارگزی جنوب راه ...
در زمان بودن - همگام با دیگران (اکثریت یا اقلیت)
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.