اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بهمن

نویسه گردانی: BHMN
بهمن . [ ب َ م َ ] (اِخ ) نام اردشیر پسر اسفندیار. (برهان ). نام بهمن پسر اسفندیاربن گشتاسب که به این صفت متصف بوده بسبب تیمن بهم نامی فرشته ای که مصالح روز بهمن به او متعلق است بدین نام نامیده اند. (آنندراج ) (انجمن آرا). پادشاهی که پسر اسفندیار بود و او را نیز بسبب آن فرشته این نام شده . (غیاث ). پسر اسفندیار را بسبب تیمن بهم نامی فرشته ٔ مذکور بدین نام نامیده اند. (رشیدی ). نام پسر اسفندیار پسر گشتاسب که اردشیر نام داشت . مورخان در تسمیه ٔ او به این اسم وجوهی گفته اند. گروهی گفته اند بسبب راست گفتاری و درست کرداری او را بهمن گفتند و جمعی گفته اند که چون در خردسالی بغایت زیرک و عاقل بسیار بود به این اسم موسوم گشت و فرقه ای آورده اند که دست وی بسیار دراز بود که چون بایستادی بزانوش رسیدی و نیز گفته اند چون به اکثر بلاد دست یافت او را به این نام خواندند. (جهانگیری ) :
همه لشکرش را به بهمن سپرد
وز آنجا خرامید با چند گرد.

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 6 ص 1548).


سخنهای آن نامور پیشگاه
چو بشنید بهمن بیامد براه .

فردوسی (ایضاً ص 1648).


بدو گفت بهمن که من بهمنم
ز پشت جهاندار رویین تنم .

فردوسی (ایضاً ص 1649).


شنیدم من که برپای ایستاده
رسیدی تا بزانو دست بهمن .

منوچهری .


بهمن اسفندیاری کاخ رستم سیستان
سیستان را بهمن آسا دادی احسنت ای ملک .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 896).


چو بهمن ز زابلستان خواست شد
چپ آوازه افکند و از راست شد.

سعدی .


رجوع به ایران باستان ص 2543 و 2530 و 970 و مزدیسنا شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
بهمن . [ ب َ م َ ] (اِخ ) در اوستا «وهومنا» ۞ پهلوی «وهومن » ۞ مرکب از دو جزو «وهو» بمعنی خوب و نیک و مند از ریشه ٔ «من » ۞ بمعنی منش پس ...
بهمن . [ ب َ م َ ] (اِ) نام ماه یازدهم از هر سال شمسی . (برهان ) (ناظم الاطباء). ماه یازدهم است از سال شمسی و آن ماه دوم است از فصل زمس...
بهمن . [ ب َ م َ ] (اِخ ) پسر پادشاه اردوان . (ولف ) : مر او را خجسته پسر بود هفت چو آگه شد از پیش بهمن برفت . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص ...
بهمن . [ ب َ م َ ] (اِخ ) نام فرشته ای است که تسکین خشم و قهر دهد وآتش غضب را فرونشاند و او را موکل است بر گاوان و گوسفندان و اکثر چهارپای...
بهمن . [ ب َ م َ ] (اِخ ) نام قلعه ای است در هندوستان . (برهان ) (ناظم الاطباء).
بهمن . [ ب َ م َ ] (اِخ ) نام قلعه ای است در نواحی اردبیل و در قدیم در آنجاساحران و جادوگران بسیار بوده اند. گویند کیخسرو در اول سلطنت خویش ...
بهمن . [ ب َ م َ ] (اِخ ) نام چشمه ای است در جرجان که چون آب از آنجا بردارند و بر کرمی که در توابع آنجاست پای نهند تمام آن آبی که برداش...
بهمن . [ ب َ م َ ] (اِخ ) نام کوهی است بس بلند. (جهانگیری ) (رشیدی ) (ناظم الاطباء).
بهمن . [ ب َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان صنعاد است که در بخش مرکزی شهرستان آباده واقع است و 2370 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ...
بهمن: اوستایی: vahmna، vahuman؛ سغدی: vahman؛ مانوی و پهلوی: vahman ( اندیشه ی نیک).*** فانکو آدینات 09163657861
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.