بی
نویسه گردانی:
BY
بی . [ ب َی ی ] (ع ص ) (از «ب ی ی ») مرد ناکس و فرومایه و ابن بَی ّ مثله . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ).
واژه های همانند
۹۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه
بی نواخانه . [ ن َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) فقیرخانه . خانه ٔ بینوایان . || خانه ای که در آن قوت و خوردنی نباشد : بخور چند روزی و بردار نیزچه ج...
بی وحشتیان . [ وَ ش َ ] (اِخ ) نام طایفه ای است از ایلات کرد. رجوع به سنجابی شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
از این سه واژه، دو واژه آن (حرف، صدا) عربی است و پارسی جایگزین هر سه این است:
موکا (سنسکریت)
موکان= حروف بی صدا
بچه بی ریش. (فارسی -افغانستان ) پسر نوجوان و بیریشی که برده جنسی است ( افغانستان امروزی). پسر نوجوانی که جامه دختران میپوشد و در جشنها و بزمهای میرق...
گه و بی گه. {گَ و گَ}. (ق. مر.). اختصار گاه و بیگاه. نیز نک. گاه و بیگاه +++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ گاه و بیگاه . [ هَُ ] (ق مرکب ) وقت...
ازین زاغ ساران بیآب و رنگ ـــــــ نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ ( فردوسی طوسی)
بی نیاز شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مستغنی شدن . غنی شدن : بیابی بنزدیک ما مهتری شوی بی نیاز از بدی کهتری . فردوسی .نباشد مرا زندگانی درازز ک...