اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بیاوار

نویسه گردانی: BYAWʼR
بیاوار. (اِ) شغل و کار و عمل . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شغل و کار. (رشیدی ) :
ندارد مشتری بر برج کیوان
جز افزون دگر کار و بیاوار.

عنصری .


من نقش همی بندم و تو جامه همی باف
این است مرا با تو همه کار و بیاوار.

ناصرخسرو.


زین بیش جز از وفای آزادان
کاریش نبود نه بیاواری .

ناصرخسرو.


خردمند با اهل دنیا برغبت
نه صحبت نه کار و بیاوار دارد.

ناصرخسرو.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
بی عوار. [ ع ِ / ع َ / ع ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + عوار) بی عیب : اختیار دست او جود است جود بی ریااعتقاد رای او عدل است عدل بی عوار. ناصرخسرو.و...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.