اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی دست و پا

نویسه گردانی: BY DST W PA
بی دست و پا. [ دَ ت ُ ] (ص مرکب ) بی دست و پای . آنکه دست و پای ندارد یا ببریدن و یا خلقی .رجوع به دست و پا شود. || بی جربزه . که بچالاکی انجام کاری نتواند. که مهمی کفایت نتواند کرد. بی عرضه و بی کفایت . که کاری از او برنیاید. کم توان درکارها. ظنون . مرد کم حیلت و چاره . (یادداشت مؤلف ). || بدون قوت و قدرت . (ناظم الاطباء). بی قوت . بی زور. ضعیف . از کاررفته . (آنندراج ) :
گر آن بادپایان برفتندتیز
تو بیدست و پا از نشستن بخیز.

سعدی .


گرت نهی منکر برآید ز دست
نباید چو بی دست و پایان نشست ۞ .

سعدی .


مهیا کن روزی مار و مور
اگر چند بیدست و پایند و زور ۞ .

سعدی .


|| کنایه از سراسیمه باشد. (بهار عجم ) (هفت قلزم ) (آنندراج ). سراسیمه و آشفته و سرگردان . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
بی دست و پا شدن . [ دَ ت ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از سراسیمه گردیدن . (برهان ). مضطرب و سراسیمه شدن . (مجموعه ٔ مترادفات ) : پابست او شدن ...
بی دست و پا کردن . [ دَ ت ُ ک َ دَ ](مص مرکب ) سراسیمه کردن . بی اراده کردن : مصور را کند بیدست و پا حسنی که شوخ افتدنشد نقشی درست از روی ا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.