اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی سر و بی سامان

نویسه گردانی: BY SR W BY SAMAN
بی سر و بی سامان . [ س َ رُ ] (ص مرکب ) بی خانمان . دربدر. بی بضاعت :
نفسی سرد برآورد ضعیف از سر درد
گفت بگذار من بی سر و بی سامان را.

سعدی .


|| پریشان حال و آشفته احوال با زندگی درهم . رجوع به بی سر و سامان شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۷ ثانیه
بی سر و سامان . [ س َ رُ ] (ص مرکب ) (از: بی + سر + و + سامان ) محتاج . مفلس . بی برگ و توشه . (آنندراج ). بینوا. || پریشان و مشوش . (ناظم ال...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.