گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بی سر و بی سامان نویسه گردانی: BY SR W BY SAMAN بی سر و بی سامان . [ س َ رُ ] (ص مرکب ) بی خانمان . دربدر. بی بضاعت : نفسی سرد برآورد ضعیف از سر دردگفت بگذار من بی سر و بی سامان را. سعدی .|| پریشان حال و آشفته احوال با زندگی درهم . رجوع به بی سر و سامان شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه واژه معنی بی سر و سامان بی سر و سامان . [ س َ رُ ] (ص مرکب ) (از: بی + سر + و + سامان ) محتاج . مفلس . بی برگ و توشه . (آنندراج ). بینوا. || پریشان و مشوش . (ناظم ال... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود