اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بیش

نویسه گردانی: BYŠ
بیش . (اِ) ۞ نام بیخی است مهلک و کشنده شبیه به ماه پروین . گویند هر دو از یک جا رویند. (برهان ) (از انجمن آرا). بیخ گیاهی است بغایت زهر قاتل . (رشیدی ). گیاهی سمی و مهلک و شبیه به گیاه زنجبیل که در هندوستان روید. (ناظم الاطباء). گیاهی باشد چون زنجبیل در حال خشکی و تازگی در دواها بکار است . و دانگی از آن زهر کشنده است . (یادداشت مؤلف ). نباتی است مشابه زنجبیل و گاه در آن زهر کشنده روید و تریاق آن گوشت سمانی و گوشت فارةالبیش است و سمانی مرغی است بیش میخورد و نمیمیرد. (منتهی الارب ).گیاهی است سمی که در هند روید و تازه و خشک است و شبیه زنجبیل است . (از اقرب الموارد). به هندی بس نامند و او بیخی است منبت او چین و کوهی که هلاهل نامند وبهمین جهت آن را زهر هلاهل گویند. رجوع به تذکره ٔ داود انطاکی و تحفه ٔ حکیم مؤمن و مخزن الادویه و ترجمه ٔ صیدنه ٔ بیرونی و مفردات ابن بیطار و اختیارات بدیعی شود : بیش بزمین هند میباشد نیم درم از آن زهر قاتل است . (نزهةالقلوب ). بیش پیش نخوانیش که زهر بیش در طعام کند. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 14 س 5). || ریشه و یا چیزی است در نخل خرما که از آن رسن و حصیر بافند: الفحل ؛ حصیر از بیش خرما. (مهذب الاسماء). || (اصطلاح نجوم ) بیش فارسی بمعنی ترح و آفت عربی است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
بیش . (ص ، ق ) ۞ زیادتی و افزونی . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). زیادت . زیاده . بَس . بسیار. افزون . فزون . علاوه .مقابل کم . وَس . کثیر. (یا...
بیش . (ع اِ) نوعی گیاه ناشناخته در مغرب . یا گیاهی است که در کوهستانهای غرناطه روید. (از دزی ج 1 ص 135). || حفره ای که جهت کاشتن گیاه ...
بیش . [ ب َ ] (اِخ ) موضعی است و در آن کانها است . (منتهی الارب ).
بیش . (اِخ ) وادی است شیرناک در راه یمامه . بیشة و بِئْشة مثله . (منتهی الارب ). از نواحی یمن است و دره ای است که در آن شهری بنا گردیده ...
بیش بیش . [ش ِ ] (ق مرکب ) فزون فزون . بسیار بسیار : بیش بیش آرزو که بود مرابا کم کم بسر نمی آمد.خاقانی .
بیش بین . (نف مرکب ) بسیاربین . تیزبین . دوربین . که بسیار بیند. که دور بیند : بیش بین چون کرکس و جولان کننده چون عقاب راهوار ایدون چو کبک و...
بیش خور. [ خوَرْ/خُرْ ] (نف مرکب ) بسیارخوار. اکول . شکمباره .
بیش دان . (نف مرکب ) بسیاردان . علامه : شنیدم ز دانش پژوهان درست که تیر و کمان او نهاد از نخست هم از نامه ٔ بیش دانان سخن شنیدم که جم ساخت ...
بیش بقا. [ بی ب َ ] (ص مرکب ) با بقای بیشتر. بیشتر در بقا. بیش در جاویدانی بودن : پیش وجود همه آیندگان بیش بقای همه پایندگان .نظامی .
بیش بها. [ بی ب َ ] (ص مرکب ) پربها.(یادداشت مؤلف ). مقابل کم بها. ثمین . قیمتی . غالی . پرقیمت . گران بها. (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). م...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.