اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی عد

نویسه گردانی: BY ʽD
بی عد. [ ع َدد ] (ص مرکب ) (از: بی + عد) بی عدد. بی شمار.بی حساب . بی حد. (ناظم الاطباء). بیشماره :
این هنری خواجه ٔ جلیل چو دریاست
با هنر بی شمار و گوهربی عد.

منوچهری .


بیطلب تو این طلبمان داده ای
بی شمار و عد ۞ عطا بنهاده ای .

مولوی .


و ضیاع بی شمار و بی عد بر آن وقف . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 142). و رجوع به عد شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بیاد. [ ب َ ] (ع مص ) هلاک گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بیاد. (اِ مرکب ) بیداری و هشیاری که نقیض خواب و مستی است . (برهان )(آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (رشیدی ). این کلمه را سروری بمعنی ...
تالثی بیاد.(اِخ ) اعقاب «تالثی بیوس » را تالثی بیاد می گفتند. (ازایران باستان ج 1 ص 754). رجوع به «تالثی بیوس » شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.