اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی فایده

نویسه گردانی: BY FAYDH
بی فایده . [ ی ِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) (از: بی + فایده ) بی مصرف . بیهوده . بی اثر و بی حاصل . (ناظم الاطباء). غیر مفید. ناسودمند :
بپذیر ز حجت سخن که شعرش
بی فایده و بی عرز (؟) نباشد.

ناصرخسرو.


و بیش سخن بی فایده نگوید و نابوده نجوید. (سندبادنامه ص 185).
سیم دل مسکینم بر خاک درت گم شد
خاک سر هر کویی بی فایده می بیزم .

سعدی .


بس در طلبت کوشش بی فایده کردم
چون طفل دوان از پی گنجشک پریده .

سعدی .


کوته نظران ملامت از عشق
بی فایده میکنند و تحذیر.

سعدی .


|| نالایق . (ناظم الاطباء). رجوع به فایده شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
بی فائده . [ ءِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) (از: بی + فائده ) بی نفع. غیرمفید. ناسودمند. بی فایده : امر دالغ؛ کار بی فائده . (منتهی الارب ) : کوشش بی فائد...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.