بیکار. [ ب َ ] (معرب ، اِ) صورتی از پیکار. جنگ . نبرد. ج ، بَیاکیر. (دزی ج
1 ص
126)
: بدل گفت اگر جنگجویی کنم
به بیکار او سرخرویی کنم .
عنصری .
بمردان کار و فیلان بیکار درحفظ اطراف و حواشی آن استظهار رفته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
257). رجوع به پیکار شود.