اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی مهر

نویسه گردانی: BY MHR
بی مهر. [ م ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + مهر) بی شفقت و بیرحم . (آنندراج ). بی محبت . (ناظم الاطباء) :
مهر جوئی ز من و بی مهری
هده خواهی ز من و بی هده ای .

رودکی .


فرزند توایم ای فلک ای مادر بی مهر
ای مادر ما چون که همی کین کشی از ما.

ناصرخسرو.


با همه جلوه ٔ طاوس و خرامیدن کبک
عیبت آنست که بی مهرتر از فاخته ای .

سعدی .


که دنیا صاحبی بدمهر خونخوار
زمانه مادری بی مهر و دونست .

سعدی .


من ندانستم ازاول که تو بی مهر و وفائی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی .

سعدی .


- بی مهر گشتن ؛ بی محبت گشتن :
چو از مریم دلش بی مهر گردد
طلبکار من بی بهر گردد.

نظامی .


و رجوع به مهر شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
بی مهر. [ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + مهر) بی کابین . بی صداق . بی مهریه . - نکاح بی مهر ؛ نکاح بی کاوین . رجوع به مهر شود.
بی مهر. [ م ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + مهر) مهرناشده . که مهر نشده باشد. فاقد مهر و نشانه ٔ دست نخوردگی چیزی است : اگردانا و گر نادان بود یاربضاعت...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.