اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی نیاز

نویسه گردانی: BY NYAZ
بی نیاز. (ص مرکب ) ۞ (از: بی + نیاز) غیرمحتاج و توانگر و بی احتیاج باشد، چه نیاز بمعنی احتیاج است . (برهان ). توانگر و آنکه احتیاجش بکسی نبود. اول مجاز است . (آنندراج از بهار عجم ). توانگر و بی احتیاج و مستغنی . (ناظم الاطباء). غنی . مستغنی :
تاجهان بود از سر آدم فراز
کس نبود از راز دانش بی نیاز.

رودکی .


جهانا همانا از این بی نیازی
گنهکار مائیم و تو جای آزی .

ابوطیب مصعبی (از تاریخ بیهقی ص 378).


ز هر کام و هر خواسته بی نیاز
به هر آرزو دست ایشان دراز.

فردوسی .


خردمند پاسخ چنین داد باز
که از تو مبادا جهان بی نیاز.

فردوسی .


ز درویش چیزی مدارید باز
هر آنکس که هست از شما بی نیاز.

فردوسی .


حق تعالی از سیری و گرسنگی تو بی نیازست . (منتخب قابوسنامه ص 18).
ایشان ز توجمله بی نیازند
وز بیم تو مانده در بیابان .

ناصرخسرو.


منکه خاقانیم ز هر دو جهان
بی نیازم چه خوب هر دو چه زشت .

خاقانی .


خداوندی که ما را کارسازست
ز ما و خدمت ما بی نیازست .

نظامی .


تو از عشق من و من بی نیازی
ترا شاهی رسد یا عشقبازی .

نظامی .


نیاز آرد کسی کو عشقباز است
که عشق از بی نیازان بی نیاز است .

نظامی .


از همگان بی نیاز و بر همه مشفق
از همه عالم نهان و بر همه پیدا.

سعدی .


|| (اِخ ) از اسماء و صفات باریتعالی است :
سوی آفریننده ٔبی نیاز
بباید که باشی همی در گداز.

فردوسی .


سیاوش چو آمد به آتش فراز
همی گفت باداور بی نیاز.

فردوسی .


خداوند بخشنده ٔ کارساز
خداوند روزی ده بی نیاز.

فردوسی .


نبست ایچ در داور بی نیاز
کز آن به دری پیش نگشاد باز.

اسدی .


مگر طاعت ایزد بی نیاز
که او راست فرمان و تقدیر و خواست .

ناصرخسرو.


دو رکعت نمازبگزارد و قصه ٔ راز بحضرت بی نیاز رفع کرد. (سندبادنامه ص 232).
گر تو ز ما فارغی وز همه کس بی نیاز
ما بتو مستظهریم وز همه عالم فقیر.

سعدی .


کف نیاز بدرگاه بی نیاز برآر
که کار مرد خدا جز خدای خوانی نیست .

سعدی .


صمد؛ بی نیاز. (منتهی الارب ). غنی ؛ بی نیاز. (ترجمان القرآن ). مستغنی ؛ بی نیاز. (دهار). رجوع به نیاز شود. || بی تعلق و آزاد. || رستگار. || بدون درخواست و التماس . (ناظم الاطباء). رجوع به نیاز شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
بی نیاز شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مستغنی شدن . غنی شدن : بیابی بنزدیک ما مهتری شوی بی نیاز از بدی کهتری . فردوسی .نباشد مرا زندگانی درازز ک...
بی نیاز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مستغنی کردن . (ناظم الاطباء). توانگر کردن . غیرمحتاج کردن . اغناء. (منتهی الارب ) : اگر ازمن تو بد نداری ب...
بی نیاز گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) بی نیاز شدن . مستغنی شدن . توانگر گشتن . غیرمحتاج شدن . کنوب . (منتهی الارب ). غنی . غناء. (یادداشت مؤلف )...
بی نیاز آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) بی نیاز شدن . به بی نیازی رسیدن . استغناء. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ) (المصادر زوزنی ) : گر بدان چاه ...
عباس آباد بی نیاز. [ ع َب ْ با دِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش شهریار شهرستان تهران . واقع در 2800گزی علیشاه عوض و 2000گزی راه ماشین رو فرعی ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.