اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پا

نویسه گردانی: PA
پا. (اِخ ) ۞ نام کرسی پادُکاله ۞ از ناحیه ٔ آراس ۞ دارای 652 تن سکنه .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
پاپرستی یا فِتیشيسم پا یا پودوفیلیا به هر گونه اظهار تمایل جنسی نسبت به پا گفته می‌شود. پاپرستی شایع‌ترین نوع میل جنسی‌ای است که ارتباطی با اعضای جنسی...
پا در گل . [ دَ گ ِ ] (ص مرکب ) مقیّد. گرفتار. || خجل . شرمسار : ز شرم جلوه ٔ مستانه ٔ او سروپا در گل ز طوق قمریان چون دود از روزن هوا گیرد. صا...
پل و پا. [ پ َل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) پا. پر و پا : دریغ این بر و برز و بالای تورکیب دراز و پل و پای تو.فردوسی .
پا خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) پا خوردن کسی ؛ فریب خوردن او. در حساب ، فریفته و گول شدن او. || پا خوردن فرش ؛ بر آن بسیار آمد و...
پاکوفتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) رقص کردن . رقصیدن .
پا گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب ) مستقر شدن . دوام کردن . ثبات یافتن . استوار شدن . - پا گرفتن کاری و امری ؛ رونق و ثبات آن .- پا گرفتن قبر...
پا نهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) پا نهادن در کاری ؛ آغاز آن کردن .
ریخته پا. [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) اسبی که تناسب اعضاء و مفاصلش بغایت خوب باشد گویا به قالب ریخته اند. (آنندراج ) (از غیاث اللغات ) : سخت سم ...
دوالک پا. [ دَ ل َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دوال پا. صاحب پای پیچان و باریک را گویند. و رجوع به دوال پا شود.
خورده پا. [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ص مرکب ) ضعیف . فقیر. گروهی از مردم که کفاف زندگی روزمره را بسختی دارند. خرده پا.
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۲ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.