اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پدر

نویسه گردانی: PDR
پدر. [ پ ِ دَ ] (اِ) (از پهلوی اَبی تَر) ۞ مردی که از او دیگری بوجود آمده است . باب . والِد. اَب . بابا. اَبَة :
بپذرفت مهران ستاد از پدر
بنام شهنشاه پیروزگر.

فردوسی .


نبیره سپهدار فغفور چین
پدر گرد خاقان باآفرین .

فردوسی .


بخوبی پری و بپاکی گهر
به پیکر سروش و بچهره پدر.

فردوسی .


پسر بد مر او را یکی خوبروی
هنرمند و همچون پدر کینه جوی .

فردوسی .


فرود آمد و [ کیخسرو ] پیش یزدان بخاک
بغلطید و گفت ای جهاندار پاک
ستمکاره ای کرد بر من ستم
مرا بی پدر کرد و با درد و غم
تو از درد و سختی رهانیدیم
بدین تاج و دولت رسانیدیم .

فردوسی .


تو ایرانیان را ز مام و پدر
بهی و ز تخت و ز گنج و گهر.

فردوسی .


بر نکونامی چونانکه بود
پدر مشفق بر نیک پسر.

فرخی .


برادر ما [ مسعود ] را بر آن داشتند که رسول ما را بازگردانید و رسولی با وی نامزد کردند با مشتی عشوه و پیغام که ولیعهد پدر وی است . (تاریخ بیهقی ) . ما امیرالمؤمنین را از عزیمت خویش آگاه کردیم و عهد خراسان و جمله مملکت پدررا بخواستیم . (تاریخ بیهقی ). و بشنوده باشد خان ... که چون پدر ما... گذشته شد ما غایب بودیم از تخت ملک . (تاریخ بیهقی ). بر خان پوشیده نیست که حال پدر ما امیر ماضی بر چه جمله بود. (تاریخ بیهقی ) . امیر... داند که ما را بجای پدر است و مهمّات بسیار در پیش داریم . (تاریخ بیهقی ). گفت جان پدر تو نیز اگر بخفتی به از آنکه در پوستین خلق افتی . (گلستان ).
- مثل پدر ؛ مهربان چون پدر. و پدرِ پدر و پدرِ مادر؛ جَدّ.
|| یکی از اقانیم ثلاثه ، نزد ترسایان . اَب . || آدم ابوالبشر. || پدر پریان ؛ جان ّ. || پدر شدن ؛ اُبُوّت .
- امثال :
پدر کشته کی میکند آشتی .
ترکیبها:
برادر پدر. (فردوسی ). بی پدر. پدر بر پدر. هم پدر. (فردوسی ). رجوع به همین کلمات شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
پدر بزرگ . [ پ ِ دَب ُ زُ ] (اِ مرکب ) پدرِ پدر. پدر مادر. جدّ. نیا.
خواهر پدر. [ خوا / خا هََ رِ پ ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عمه . (یادداشت بخط مؤلف ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
پدر سوخته: کسی (پدری) که سوخته شده باشد، ولی این سوختگی از آتش یا گرما نیست، بلکه سوخته (باخته یا بازنده) در یک بازی یا یک مبارزه ورزشی مانند کشتی است...
پدر و مادر. [ پ ِ دَ رُ دَ ] (اِ مرکب ) اَبوان . والدان .
پدر سگ صاب=پدر سگ صاحاب/صاحب. ناسزائی با صبغه مطایبه، رنجش و شکوه و ملامت در گویش تهرانی. چیزی تا حدودی شبیه لا مَصَّب=لا مذهب، صاب مرده=صاحب مرده.
پیروی صفت مرکب پدرسوخته که (در مصر باستان اگر کسی از کسی پولی وام می‌گرفت و بدهکار می‌شد ضمانت بدهی جسد مومیایی پدرش بود و اگر نمی‌پرداخت طلبکار حق د...
کسی را بیچاره کردن
بسوزد پدر عشق. نفرین گونه ای که عاشق ناکام یا افتاده از پا در فراق معشوق و بیان فلاکت ناشی از یأس و حرمان خویش یا توجیه منکراتی که مرتکب می شود ادا می...
سگ خال خالی
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.