اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پر

نویسه گردانی: PR
پر. [ پ َ ] (اِ) (درخت ...) نوعی از سماق است و در باغهای ایران بنام پر غرس کنند و در قره داغ آذربایجان وحشی آن وجود دارد ۞ .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
خشت سیه پر. [ خ ِ ت ِ ی َه ْ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقصود تیر و خشتی است که پر آن سیاه است : بدست اندر یکی خشت سیه پربسی بدخواه را...
پی پر کردن . [ پ َ / پ ِ پ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قوی شدن کره ٔ خر و اسب و توانا شدن برای سواری .
کوه پر بالا. [پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهپر که در بخش مرکزی شهرستان نوشهر واقع است و 180 تن سکنه دارد. بین کوهپربالا و پایین روی تپه ای...
طاوس آتش پر. [ وو س ِ ت َ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است و آن را طاوس مشرق خرام نیز گویند. (انجمن آرای ناصری ). کنایه از آ...
تنگ کلاغ پر. [ ت َ گ ِ ک َ پ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزدیک روشن شدن صبح . آخر شب قماربازان ، آنگاه که کلاغ به پرواز آید. نزدیکی های صبح...
بیخ کوله پر. [ خ ِ ل َ / ل ِ پ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بفارسی محروث راخوانند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ).
پر زاد و رود. [ پ ُ دُ ] (ص مرکب ) که فرزند بسیار دارد. پرفرزند.
پر فند و فعل . [ پ ُ ف َ دُ ف ِ ] (ص مرکب ) در تداول عوام ، پرمکر و فسون . پرمکر و فسوس .
قفیز پر آمدن . [ ق َ پ ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از به سر آمدن و آخر شدن و به انتها رسیدن مدت حیات باشد. (برهان ) : بشد خسته گستهم و لهاس...
کوه پر پایین . [ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهپر که در بخش مرکزی شهرستان نوشهر واقع است و 550 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۱۲ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.