پری
نویسه گردانی:
PRY
پری . [ ] (اِخ ) مؤلف قاموس الاعلام گوید: نام نهری است در منتهای شمال شرقی دَرسم و بطرف جنوب غربی جریان دارد طول آن تقریباً صدهزار گز. آنگاه که رود موزور و چند آب دیگر به وی پیوندد در نزدیکی خرپوت به رود مراد ریزد در سابق وادی این نهر نیز بنام پری قضائی بود تابع سنجاق مازگرد.
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
پری فش . [ پ َ ف َ ] (ص مرکب ) پری وش : کنیزان یکی خیل پیشش بپای پری فش همه گلرخ و دلربای .(گرشاسب نامه ).
پری کلا. [ پ َ ک َ ] (اِخ ) از دیه های مجاور بارفروش (بابل ) مازندران . (مازندران و استراباد رابینو ص 119).
پری دنت . [ پْری ُ / پ ِ ی ُ دُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ پریودنت . جنسی از تاتوهای عظیم الجثه ٔ مخصوص در امریکای جنوبی که سیاه رنگ است و قدش به ...
پری زده . [ پ َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مصروع . جن زده . مجنون . مسفوع . شَبزَق : بمن نمای رخ و اندکی بمن ده دل که با پری زده دارند اندکی ...
پری بند. [ پ َ ب َ ] (نف مرکب ) شخصی که تسخیر جن کرده باشد. افسونگر. جن گیر. پری خوان . پری سای . پری افسای . افسونگر:پری بندان و زرّاقان نشسته ...
پری بوی . [ پْری / پ ِ بُی ْ ] (اِخ ) ۞ قصبه ای است کوچک در ساحل رود لیم نزدیک سرحد بوسنی ، در شمال شرقی سنجاق طاش لیجه از ولایت قوصوه ...
پری پوی . [پ َ ] (ص مرکب ) که پویه ای چون پری دارد : سیه چشم و گیسوفش و مشک دم پری پوی و آهوتک و گورسم .اسدی (گرشاسب نامه )
پری جان . [ پ َ ] (اِخ ) نام یکی از دیه های سوادکوه مازندران ۞ .
نیم پری . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) نیم پر بودن . در ظرفی تانیمه چیزی بودن . || (اصطلاح نجوم ) نصف الامتلاء. وقتی که ماه در تربیع باشد و آن در ش...